کتاب ها

Books

اشعار

poetry

صوت ها

audios

ویدئوها

videos

بیوگرافی

متولد 1368، هرات.

باد ديوانه‌وار می‌چرخد، روي دلواپسیِ شب‌بوها

باد ديوانه‌وار می‌چرخد، روي دلواپسیِ شب‌بوها
باز آهنگ تازه‌ای دارد، شاخه‌های بلند سر به هوا
مرده‌ای در خيال تابوتم، بی‌كفن روی دست خود، نبرم
نعش سردی كه تا ابد خواب است، پُشتِ انديشه‌هاي جبرگرا
فصل سرد فروغ فرخزاد توي فنجان قهوه‌ام افتاد
در فضايي به وسعتِ يك بغض پُشتِ ميزي نشسته‌ام تنها
قدر يك عمر نشئگي دارم در سرم التقاطِ داروهاست 
روی جاده به رقص می‌آیم، بی‌تفاوت به هر چه که فردا...
خسته از ماجراي تقديرم با خداي نديده درگيرم
از جهاني كه باورم را كُشت مي‌روم از خودم به جايي تا..
درد دارم هميشه از دست گوسفندي كه مي‌چريد مرا
كاش مي‌شد رها شد از چنگ گرگ هاري كه مي‌دريد مرا
آمدم روبه‌روی آیینه، تا که انگشت در گلو ببرم
از جهاني كه نطفه‌اش درد است، ساده بالا بياورم خود را

فریبا حیدری