کتاب ها

Books

اشعار

poetry

صوت ها

audios

ویدئوها

videos

بیوگرافی

از دهانش

به برادرزاده‌ام که با سرطان می‌جنگد. 

از دهانش
پرنده می‌گریخت 
بال می‌زد درون چشم‌ها 
و می‌نشست بر پریده ی گونه‌هاش 

می گریختم 
و گیر می‌کردم
در غصه‌ی لغزان چشمش که سبز

پشت لب‌هایش 
دیوار می‌کشید درد
که دق به گلویش بخزد 
به گلویم 
و اشک مردد شود 
به رفتن و 
ریختن 

در وعده‌های گرسنگی‌اش سیر
در سیری‌اش پُرشده از شب 
چه کنم 
چه کنم 
از سرش که درد گرفته‌ام 
از عجزش که در امروزم  نشسته 
با کدام دست مرهم باشم‌
بر شانه 
بر حواسش که  از حادثه جمع‌تر 
و نگاهش که گریخته از به‌آرامی 
پشت به ناگهان کرده
پناه برده به آبروی آب 
و نترسیده 
و نترسیدی 
اما من سررفته بودم از ترس 

و در چشمانم مادری خانه کرده 
که در تمام عکس‌هایت گریه می‌کند...

 

با صدای شاعر بشنوید
 

زهرا نظری پور