ناگهانیِ اندام:
جای سرب رو سرت روی سینه
روی زخمهات
در مغرب یاقوتی
بسم رب شب تاریک
شب عصیانی
ورم زخم که حرف تازه ای نیست پشت اندود روی پیشانی
خاک و خاکستر را کنار بزنید، میرسید به فکر
به حدِ مونثِ شاخه
که قد نمی دهد به دوتار زدنِ
کهنه ی مردی در توس
طاووس که پر از بالا نقش میزند میرود به تصدق رسوایی کلاغ
لای برف ها
ناگهانیِ اندام آویزان از طناب
حلقه بکوب به این در
سرا،سرای ویرانیست
این در،توهم جادوییِ بلوطِ مرده ایست بکوب
بکوب و بکوبان تن برهوتی
و بی شاخهی اندامم را
در هاونی که شبیه
شیهههای مادرم بود
بکوب سربِ روی سینهام را
تا انتها و سختی و حد
این حدِ شاخههای تو
اینقدر چرا کم است؟
که قد نمی دهد به آرنجهای مادرم!
مثل مردی که زانوهاش
از بالای شهر آویزند
مثل ماه که گردنش را
طناب زده باشند
مثل این همه سیب که از
اندام شاخهسان تو آویز
منتظرم در جهت باد، این نیامدنی این ناگهانی ِ اندام تو...