کتاب ها

Books

اشعار

poetry

صوت ها

audios

ویدئوها

videos

بیوگرافی

طاق بستان

ـ آیا هزار سال 
طاقی بوده‌ای
بر ستون‌های سنگ؟

ـ تکیه بزن
موهاتو بریز رو شونه‌هات
نگاه به دوردست

ـ چون تو هزار رهگذر 
مثل برگ خشکی در هرزباد 
در گذشته‌اند
و من ایستاده بودم.

ـ اولین بار زیر همین طاقی
منو بوسید

بیا سلفی بگیریم

ـ زدم به کوه
سربازی آن‌جا سنگر گرفته بود
این شمشیر و سپر اوست

ـ من ایستاده بودم
ـ باید تخریب شه
ـ من ایستاده بودم 
ـ اول از من رد شو
ـ همین‌جا عاشق شدم
لعنت به روزگار
ـ با یه ضامن‌دار اسمتو حک کردم رو این سنگ

ـ آیا ایستاده‌اید تا به‌ حال؟
برای مدتی مدید
ستون سقفی بوده‌اید؟
در صدهزار چرخش خورشید
 و روز شب

ـ ناسیونالیسم احمقانه‌ا‌س
دوره زمونه عوض‌شده آقا

ـ عزیزان این یه شاهکار معماریه
 به دقت خارق‌العاده‌ی تراش‌ها نگاه کنید!

ـ مردان سنگ‌تراش
ـ مردان سنگ‌شکن
ـ مردان سنگی

ـ این تیروتخته‌ها چیه؟
این سنگ بدقواره‌ی لخت 

ـ این منم
شاه ایران
و صدهزار اسب مطلا لگام
با صدهزار رامشگر کولی
با جام‌ها و بربط
با شکوه و شِکوه
ـ ترا تراشیدم 
برای هزار سال
 هزار هزار سال
با آب چشمه‌ی حیوان جلایت کردم

ـ اون بلوند عجب تیکه‌ایه
حرف توی حرف آمد
سلام
ـ می‌شه تاریخچه‌ی این مکان رو بگید؟
ـ .This is a wonderful stone architecture 
ـ این منم
خسرو پرویز
ـ اردشیر 
ـ شاهپور
این منم
شاه شاهان
کو کو کو کو
فاخته بانگ مرگ سر داد
و جوجه‌هایش در آشیانه‌ی مرغان هوار کشیدند
و از منقارشان خون چکید

ـ همه‌چیز را بسوزانید
زن‌هایشان را ببندید
مردان را بدرید
بشکنید و برُمبانید

ـ دو نفر دیشب آمدن 
همین‌جا آتیش کردن
بساطشونم جا گذاشتن
ـ باید یه نگهبان شب بذاریم 
ـ دوربین مداربسته که بهتره

ـ وه سان
اینک نوای چنگ
اینک سرنا
اینک تنبور
 تمبک
ـ او می‌آید
با شبدیز
با تاجی از طلا و الماس
با جامه‌ی زربفت 

ـ سرنگون شدند
یکی یکی
در نگاه این ستون‌ها
در نگاه کوه
در نگاه دشت
و ما ایستاده بودیم
ما ایستاده بودیم
بی‌صدا
در قالب‌های سنگی‌مان
گراز‌ها در مرتع

ـ تیری هستم رها‌شده از چله‌ی کمان
سلام
سلام
_آیا توان ماندن دارید؟
_شما را سر ایستادن هست؟
هزار سال 
هزارو‌هفتصد سال
هزار هزار سال 
شما را توان ایستادن هست؟
با تمام باد‌ها و باران‌ها و زمین‌لرزه‌ها
من به هیئت سنگی در آمده بودم
با ورد جادوانه‌ی آن زنِ نی‌زن
و تیشه و مغار و سمباده‌ی
خنیاگران نیلی‌پوش
با چنگ عود 

ـ کیست که بتواند بر شکوه این سرسرا فایق آید؟
چه کس را توان ویرانی این عظمت است؟

ـ جمعه‌ها کنار همین طاقی 
از مردم عکس یادگاری می‌گیرم
در جا پرینت می‌زنم

ـ خانم بلیت لطفاً
ـ ما پنج نفریم

ـ ما هزار تن بودیم 
این برکه‌ی آرام اشک هریشت است
چک چک 
چکیده از چکاد کوه
در اورادخوانی و کرنش و نیایش
ـ ما گریخته بودیم 
و آن‌ها همه‌چیز را می‌سوزاندند
دخترم
ما پیش از آن‌که فریاد سر دهیم
مرده بودیم.

ـ رؤیای صخره را 
در آذین کوه آویختم
ـ شبدیز را زین کن
شمشیرم را صیقل ده
وقت نشستن تمام است. 
ـ مکان را ترک کنید
این‌جا به علت شیوع بیماری تعطیل است.

دوستت دارم
مرا بیاد بسپار
عکس‌ها رو به ایمیلم بفرست‌‌.
I will always love you 

هادی حدادی