باد میوزد از جهات مخالف
و من در پستوی تاریکی خزیدهام
انگشت بر تدارک سایه میگذارم
خیرهام
به بهانههایی که از روزن پنجره
گریختهاند
خیابان چهارپارهای است
مملو از تناقض چراغ
قرمز گناه چهارراهی است که ماشینها را بیوقفه رنگ میکند
با تایرهایی که آبستند
در بلوغ آسفالت
و تو که شکل کاملی از زنی
میزنی به دهان کوچهها
ببین
گناه دامنت کبیر شده
که تدبیر به رخ سایه می کشد
صدای هبوط باد را میشنوی
بر خراش پیرهنت
پرنده بالبال میزند
بگو سایه،کفارهی کدام گناه بود
برای شبی که نور میریخت
از پنجره
و آستین سفسطه رو به خیابان
باز بود
لابد خواب انار دیدهای
در تفعل فصل
پس چرا زخمم را دانهدانه نمیکنی
ای هراس آویخته در گوشههای متمدن قفس
چرا ترک نمیخوری
در تفنن چشم
من معکوس میلههای آویختهام
دستم را در باد بالا ببر
در میراث رگ و انار
سرریز دانههای به سوگ نشسته
در جمود ترکههای فصل!
کدام خیابانم را به انتظار نشستهای؟