آنچه ما را نکشت
از این سموم که بر طَرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی
(حافظ)
بنا گذاشتن هر خانه ای کاری دشوار است چه آنکه خانه از شعر بسازی. سال نخست انتشار «وزن دنیا» با این شماره به پایان میرسد و پنج شماره حاصل کار است، خشت هایی از بنایی که قرارمان بود «خانه ی شعر» باشد. تجربه های ما در تحریریه ی مجله، که روزنامه نگارانی بودیم دل در گروِ شعر بسته و عمرِ گران به شعر گره زده و همراهی شما چه در قامت شاعر و منتقد و چه علاقه مند به شعر و مخاطب، «وزن دنیا» را ساخت. استان به استان و شهر به شهر به دنبالتان گشتیم و دفترمان را عرضه کردیم و خوش دارم به شما این نوید را بدهم که همراهیتان آبی زلال بود بر پای نهالی که کاشتیم و حالا که دارد دومین بهار وزن دنیا از راه میرسد، بر قامت نحیف آن ردی از شکوفه میبینیم. عجب آنکه از خزانی چنان دلگیر و زمستانی چنین سرد جان سالم به در برده ایم و لابد آنچه ما را نکشته، قرار است قویترمان کند. استادم بونصر روزه بنگشاد و سخت غمناک و اندیشمند بود، چنانکه به هیچ وقت او را چنان ندیده بودم و میگفت: «چه امید ماند؟» و خواجه احمد حسن هم برین حال بود و بدیوان ننشست و حسنک قریب هفت سال بر دار بماند، چنانکه پایهایش همه فرو تراشیده و خشک شد، چنانکه اثری نماند تا بدستوری فرود گرفتند و دفن کردند، چنانکه کس ندانست که سرش کجاست و تن کجاست! (بیهقی) امسال سال سختی بود. سال شکم های گرسنه و امیدهای نومید و دستهای لرزان و کلیدهای شکسته و مشتهای گره کرده و باز هم مشتهای گره کرده و مشتهای وا شده/ کاسه شده و تنهای بیجان و بغضهای شکسته و قامتهای شکسته و نمازهای شکسته و گورهای سرد و غمهای آماس کرده بر جانی هزار زخم، که عجیب است با این همه باز هم نفس میکشیم و زیر لب میگوییم: «چه امید ماند؟» اما شعر در این سال سخت چه کرد؟ برای ما که با بیش از هزار شاعر، در سالی که میرود تمام شود، نزدیک بودیم و نبضشان را گرفتیم، امسال سال شکست و نومیدی و مرگ بود، بسامد این مفاهیم در میان شعر شاعران ایرانی چنان عمیق و بسیط بود که ما را هم به سمتی برد که پرونده ای درباره ی مرگ اندیشی در شعر معاصر تدارک ببینیم و به لحاظ نظری بیان کنیم آنچه را که عیان است. باشد که شعر در بهاری که از راه میرسد بوی حماسه و سرود بدهد و در کنار روزمرگی و مرگهای معلق، کمی هم مزه ی زندگی را بچشیم. مرا از اين حديث عجب مي آيد كه: الدنيا سجن المومن؛ كه من هيچ سِجن نديدم، همه خوشي ديدم، همه عزت ديدم، همه دولت ديدم. اگر كافري بر دست من آب ريخت، مغفور و مشكور شد. زهي من! (شمس تبریزی) توفیق در انتشار وزن دنیا، اگر یک نشانه برای خود من داشته باشد آن وجد و سروری است که در میان اهالی ادبیات و شعر برانگیخت. لازم است قدرشناسی خودم را نسبت به تمام شاعران، منتقدان، اهالی فرهنگ، علاقه مندان و مخاطبان شعر ابراز کنم که در این روزگار سخت کنار وزن دنیا ایستادند و با فروتنی و بزرگ منشی راهی را گشودند که این درخت به ثمر بنشیند. امیدواریم آداب بهره مندی از این سرمایه ی اجتماعی همیشه در ما بماند چه آنکه در میان همه ی سختی های کمرشکنی چون تأمین منابع مالی نشریه، که انتشار هر جریدهای را به مخاطره میاندازد، اگر یک عنصر قوت قلبی برای ادامه ی راه ما باشد همین سرمایه ی اجتماعی و قلمی نویسندگان و مخاطبانمان است. البته در این نوشته قصدم گزارش آنچه در مجله از سر گذراندیم نیست اما چند نکته ای را که فکر میکنم در ادامه ی مسیر به پربار شدن مجله و البته حیات آن کمک میکند با شما در میان میگذارم و امیدوارم همفکری شما، چراغ راهی برای ادامه ی مسیرمان باشد. یکی از دستاوردهای وزن دنیا از رهگذر یکسال هم نفسی با شاعران ایران، ایجاد بانکی از اطلاعات و اشعار شاعران استانها و حتی کشورهای مختلف، ذیل سایت مجله به آدرس www.vaznedonya.ir است که هر روز در حال بروز شدن و گسترش است و البته درصددیم در حوزه ی نقد و نظر ادبی هم در سال پیشرو این مجموعه و دیگر شبکه های اجتماعی مجله را که محل ارتباط بی واسطه ی ما با شماست گسترش دهیم. حوزه ی دیگری که شکسته بسته تا اینجای کار جلو برده ایم انتشار شعر شاعران همزبان ما در کشورهای دیگر است. افغانستان، تاجیکستان، هند، پاکستان، کردستانِ عراق، ارمنستان، ازبکستان و برخی کشورهای دیگر که زمینه های مشترک تاریخی فرهنگی با ما دارند سرزمین هایی هستند که در آن شعر فارسی نفس میکشد. تا بدینجا ارتباطات خوبی در افغانستان، تاجیکستان و ارمنستان برای دریافت شعر از شاعران این کشورها ایجاد کرده ایم و امیدواریم با همفکری و همیاری شما در گسترش این ارتباطات و از آن مهمتر، ایجاد امکان توزیع گسترده ی مجله در کشورهای یاد شده، فرصتی را فراهم بیاوریم تا شاعران فارسی زبان در منطقه و سایر کشورها، رسانه ای مشترک برای تبادل فکر و شعر داشته باشند. اگر میتوانید در این مسیر کمکمان کنید به ما اطلاع دهید. یکی دیگر از برنامه های وزن دنیا، انتشار منظم ماهیانه ی مجله است. در سال جاری هر دوماه یکبار منتشر شدیم و امیدواریم با تغییراتی در سرفصلهای مجله، ضمن تقویت ساختار حرفهای و شعری مجله، امکان ارتباط نزدیکتر و ماهیانه با مخاطبان و علاقه مندان شعر را در سال جدید داشته باشیم. فکرهای بلند بلند دیگری هم کرده ایم مثل برگزاری جایزه ی شعر، گسترش کارگاههای آموزشی، انتشار نسخه ی انگلیسی و... که اگر آفت نخورَد با همراهی شما انجامش خواهیم داد. اين بوسهل مردی امام زاده و محتشم و فاضل و ادیب بود اما شرارت و زعارتی در طبع وی مؤکد شده ـ و لا تبدیل لِخلقِ الله ـ (بیهقی) چندی پیش متنی عجیب از معرفی وزن دنیا در نشریه ای دیگر به دست ما رسید که نشان از بدفهمی نگارنده متن از روند کار حرفه ای در مطبوعات داشت. البته به گمان من مسئول آن جریده چون قسمت معرفی مجلات را سبک دیده، لابد به نوقلمی، کارآموزی یا روزنامه نگار نابلدی سپرده که چندخطی بنویسد و لابد همان چندخط سبک را هم نخوانده! مگرنه کدام کاربلدی سپیدی تبریک را به سربازکردن عقده سیاه می کند و سر آخر می نویسد: با این وجود تولد «وزن دنیا» را تبریک می گوییم. حوصله تان را سر میبرم اما توضیح کوتاهی برای نگارنده آن مطلب مینویسم: و آن اینکه؛ یک منتقد و نویسنده ی مستقل(که عضو تحریریه ی مجله نیست) در متنی از روند جریان روشنفکری ادبی انتقاد میکند که چرا بساط نقد و نظر ادبی را از مجلات تخصصی به روزنامه های حزبی برده اند و در این میان نامی هم از احزاب مطبوع شما در دهه گذشته و نشریات آن می آید، این نقد و نظر به مجله وزن دنیا و تحریریه مستقر آن چه دخلی دارد که محل سیاهکاری و سیاه بازی با عقبه مطبوعاتی اعضای تحریریه مجله شود؟ همه ی ما روزی در تحریریه هایی کار کرده ایم. کارمان روزنامه نگاری بوده و تلاش کردهایم از مفرهایی که وجود داشته فعالیت حرفه ای خود را داشته باشیم و در کار کردن بر روی اصولمان هم «نکته جالبی» نمی بینیم که دستمایه نکته سنجی دیگران شود، پس خوشتر آنکه از نیش و کنایه زدن به دیگران بپرهیزیم و رسانه را (هرچند ارگان یک حزب باشد) محل عقده گشایی نکنیم که در این سیاه کاری، هیچ کسی برنده نخواهد بود.
پوریا سوری