مظاهرات
سلمیه
«روزهای سیاهی در راه است، روزگار پرادباری که...» قرار بود عمری دراز نداشته باشد. اما به طول انجامیده و حالا عمر نسلی دیگر را در این «کشاکش اندوهبار» به گرو گرفته است. هر گوشهای که دست میگذاری دردی و هر انسانی زخمی به جان دارد. بدیهیات حیات در طاعونی ادامهدار، آنچنان از دسترس خارج است که زندهماندن بزرگترین دستاورد این نسل شده است. نگاهی به هجوم رقتانگیز ما مردمان بهسوی هر آنچیزی که نشانهای از بخت خوش دارد، حماسیترین تصویری است که بهچشم میآید و بدا که به چشمانداز دائمی سالهای اخیرمان بدل شده است. همهچیز درحال نابودی است. پیرانمان به شعبدهی طاعون میمیرند و جوانانمان به دسیسهی آن. خسته از همهچیز و همهکس، خسته از این زندگیِ سلحشورانهی تحمیلی، عامهی مردم بهدنبال گوشهی امنی میگردند که فقط زندگی کنند؛ بدون هیچ پیشوند و پسوندی. شاعران هم لابد. دیگر خبری از «سپاه کفنپوش روشنفکران متعهد» نیست. ادبیات که زمانی پرچمدار تحولات اجتماعی بود، حالا سالهاست که دیگر نقشی در زمزمههای تغییرخواهی ندارد و آثاری که صدای اعتراض جامعه را بازتاب دهد کمتر تولید میشود. این اختگیِ دغدغهمندی که بخشی از آن نتیجهی سیاستهای فرهنگی حاکم و بخشی مربوط به بیتفاوتی هنرمندان یا بهتر بگویم، سوژهنبودن امر اعتراض اجتماعی در آثار تولیدی است، آنچنان بالا گرفته که عملاً میتوان حکم به وفات «روشنفکری متعهد» در روزگارمان داد، هرچند چنانکه پیشتر اشارهای شد، هستند اندک آثاری از معدود هنرمندانی، از نسلهای قبل یا جوانانی تازهنفس که هنوز مجدانه بر سنت روشنفکری و رسالت اجتماعی هنر پافشاری میکنند اما زمانهایست که به این دست ریاضتهای فرهنگی، قهرمانبازی و چپبازی میگویند و این امر خطیر، متاعی صاحب خریدار نیست. شعر هم در قافلهی هنرهای اخته، دستکمی از دیگر چیزها ندارد. به کار خویش مشغول است و جهان شاعرانش را میبافد. به هر رو آنچه از شاعر انتظار میرود باید با درونمایهی پروریده در او هماهنگ باشد و از اینرو گلایهای هم نیست که چرا در بزنگاههای اجتماعی که خود میتواند نقطهی سرایش و خلق ادبی باشد، قلم شاعران حتی ترسان و لرزان بهسوی سرایش امر اجتماعی – اعتراضی نمیلغزد. برای نمونه بنگرید به اعتراضات بحق مردم سیستانوبلوچستان و خوزستان دربارهی امری حیاتی و باسابقه در شعرِ شاعران تمام تاریخ یعنی «آب»، جای ادبیات و آفرینشی از جنس شعر چقدر خالی بود، آنهم در شرایطی که هرکدام از این دوپهنهی کشورمان زادگاه بخشی از حافظهی شعری و نمادین ادبیات ما هستند، چه آنجا که فردوسی از رستمِ دستان که یلی بود در سیستان نام میبَرد و چه آنسوی نقشهی کشورمان که نفت، خونِ خاک بود و جوشید و سوداگران به تارک استعمار، تاج سیاه نفت ایران را هدیه دادند! یا بیشترک، کارون و خلیجفارس و خرمشهر و آبادان و اروند با همهی نشانههای ممتازشان برای نوشتن و سرودن و آفریدن. پس این سکوت دامنهدار جای سؤال که نه! باید تلنگری باشد که یادمان بیاورد اگر شعر در سدههای متمادی یگانه هنر ایرانیان بود، چه آنجا که در دربار شاهان مقامی داشت اما در سینهی مردمان حفظ میشد، چه در قرن اخیر که همراه با جنبشهای اجتماعی همراه شد، از این منظر جایگاهی یگانه یافت که پیوندی ناگسستنی با مردم و روحیات و خواستههایشان داشت و پرواضح است که دوری از مردم، تبعیدی خودخواسته است و نتیجهاش به فراموشی سپردهشدن. یکی از ایدههای «وزن دنیا» طی سهسالی که از عمر انتشارش میگذرد اما، بازگرداندن شعر به حافظهی جمعی و شنیدنش از لبهای مردمانی بود که شعر را سدهها با حکمت و دانش و عرفان قرین میدانستند و میدانند و این راهی دراز است که ما فقط چند قدمی از آن را آمدهایم و از همینرو، یکی از موضوعاتی که به آن خواهیم پرداخت، بازخوانی همین پرسش است که شعر معاصر چگونه و به چه دلایلی به حاشیه رانده شد و شعر با مردم و مردم با آن غریبه شدند؛ آنقدر غریبه که در بحرانهای اجتماعی دامنهدار، که هوش هیجانی شاعران و زمینههای اجتماعی میتوانست آفرینشگر آثاری ماندگار باشد و ضمن ثبت یک خاطرهی جمعی، زمزمه و دلگرمی مردمی شود که به ستوه آمده و زبانی برای بیان دردهاشان ندارند، تحولی چشمگیر رخ ندهد و شعر از یکسو و مردمان از سوی دیگرِ خیابانی بلند، از کنار هم بگذرند، بیآنکه شانههایشان حتی، لحظهای به هم بساید. باری گفتوگو از آنچه ادبیات و خصوصاً شعر را به محاق برده، امری ضروری مینماید و مسلماً وزن دنیا در ادامهی راه خود به آن خواهد پرداخت. آنچه در این مجال و آغاز این پویش برای ما فراهم بود، آن است که در دامنهی اعتراضات مردم خوزستان به بیآبی و بیمسئولیتی واضح در قبال ساکنان آن آب و خاک، به سراغ شاعرانشان برویم و دریابیم در متن واقعه و زمینههای تاریخی آن، چه خلق شده است. صفحات آتی -که برخلاف رسم معمول مجله و نوبت انتشارِ شعر استانها آمده است- اختصاص دارد به شعر استان خوزستان، در کشاکشی جانکاه که هنوز و به التماس «مظاهرات سلمیه» و «آب» جاریترین و رساترین شکل «آزادی» و «آبادانی» است.
پوریا سوری