ناگه غروب کدامین ستاره؟
دو نیکیاد زندهیاد نازنین چهرههای مورد بحث در دو بخش اصلی این شمارهی وزن دنیا هستند. یکی دیرزمانی است که از میان ما رفته و داغش هنوز سخت تازه است بابت مرگ تحمیلی و نابهنگام و تکاندهندهاش و دیگری هم که تازه از موهبت حضورش محروم شدهایم و سخت و تلخ سوگوارش هستیم. از محمد مختاری میگویم و از رضا براهنی. قرارمان نبود که در نخستین شمارهی سال و قرن جدید چنین سوگوارانه دورانی نوین را آغاز کنیم. اما درگذشت رضا براهنی تقارنی تلخ را رقم زد و چنین شد که شد. خوانندگانی که از ابتدا با وزن دنیا همراه بودند حتماً بهخاطر دارند که در سال نخست انتشار نشریه و در زمان حیات براهنی فصلی مشبع در باب او و مؤخرهی خطاب به پروانهها پرداختیم و از چندین منظر دربارهاش سخن گفتیم به تفصیل. از شما چه پنهان، چون فکر میکردیم دینی که به او داریم تا حد بضاعت اندکمان ادا شده، قصد داشتیم به یکی دو سوگنوشت بسنده کنیم. اما شگفتا که دیدیم گروهی دستافشان و شادمانند از مرگش و گروهی از بیخ و بن منکر ارزش و اهمیت کار و شخصیتش و هر چند خود او این اواخر به نسیان مبتلا شده بود، ناسیان سابق ناگهان حافظهشان را بازیافتند و بهخاطر آوردند که دریغا، طرف نهتنها سوءتفاهم بوده که بخش زیادی از رنجی که میبریم و بردهایم از گور او و امثال او برمیخیزد و آی مرام سیاسیاش و آی خلق و خویش و آی دانش انتقادیاش و آی شاعریاش چنین و چنان... شگفتا از ما. گفتیم یادنامهاش را قدری مفصل کنیم که به خودمان یادآوری کنیم که باشد، آزادی بیان باشد و پدرکشی باشد و نقد گذشته باشد و اسطورهکشی باشد و انصاف باشد و صراحت باشد و هر چه... اما به وقتش و به آیینش. عرف دنیای متمدن و حتی نامتمدن این است که در سوگ هنرمندان و اندیشمندانش، فارغ از اینکه هوادارشانیم یا دشمنشان، شاخهگلی نثار مزارش کنند نه که تسخر بزنند و خدو بیندازند. خاصه که شخصیتی باشد چون براهنی که کردهها و گفتهها و نوشتههایش تکانهای بوده همیشه در ادبیات ایران. به نقد و فروکوفتنش هم خواهید رسید. بعد هم که او سالیان زیادی زنده بود و حافظهاش هم استوار بود. سنگدلان این زودتر میخواستید، حالا چرا؟ کشتی با حریف مرده رسم کجاست؟ خاک گورش تر است هنوز... جای دیگر هم نوشتم شبیه اینها و هیچ از تکرارش شرمسار نیستم. پیداست چه کسانی باید شرمسار باشند و نیستند البته. و اما بعد... از ابتدای انتشار مجله دنبال فرصت که نه، مسیر درستی بودیم که به محمد مختاری بپردازیم و دیون چندگانهمان را به او ادا کنیم. چرا که نیک میدانید نام مجلهی ما وامی است از یکی از دفترهای شعر او، و در عین حال سرگذشتش را میدانید که چگونه زیست و چگونه مرد و بابت هر دو فرهنگ و تاریخ و سیاست و اجتماع ما حتماً کرنشی میکند در برابر نامش و دریغگوی قصوری است که در پرداختن به او و بود و باش و رفتن تلخش روا داشته. سرانجام به همت همکاران تحریریه و همسر و فرزند گرامیاش، رسیدیم به جایی که خوش داشتیم برسیم و پروندهای دربارهی شعر و آرای انتقادی محمد مختاری گرد آوردیم که گمان میکنم نکات مهم و تازهای در مورد این شخصیت مهم شعر ـ خاصه در دوران پس از انقلاب ـ پیشِ روی ما قرار مینهد. از او دیده نشدهها و منتشرنشدههایی هم داریم که در این شماره خواهید خواند و نشان میدهد کارهای ناتمامش و چاپنشدهاش در چه حال و هوایی بوده و خبر میدهد که اگر چنین نگرفته بودندش از ما، چه ذهن خلاق و موشکاف و مستعدی داشت و چه موهبتهایی میتوانست به شعر امروز و فردای ایران عرضه دارد. پس این شماره برای ما حالوهوایی ویژه دارد. شمارهای محترم است و امیدوارم برای شما نیز همین حالوهوا تداعی شود و حرفهای تازهای برایتان داشته باشد. همینها باشد تا بعد که بیشتر بگوییم و بشنویم...
علی مسعودینیا