وقتی خون دَلَمه شد و به سیاهی زد
پوریا سوری
آنگاه قرار نهادند که ما و برادرانِمان یکدیگر را بکشیم و
این
کوتاهترین طریقِ وصولِ به بهشت بود!
احمد شاملو
نسبت شعر ما و شعر فلسطین چیست؟ سؤالی که میتواند پاسخهایی بهشدت متناقض داشته باشد. یک سرش برادری و همدلی همیشگی و سر دیگرش عداوت و دوری نوپدید. که این تناقض، در انتخاب رویکرد ما ایرانیان، از یک سو زاییدهی شرایط حاکم بر جامعهای است که خود نیز در درون، دچار همین ازهمگسیختگی است. جامعهای که در شعارهای رسمیِ آن صحبت از وحدت و کثرت فراوان است، اما در عمل به وحدت یک گروه از مردمِ همگن با ایدهی حاکم در مقابل گروه یا گروههای دیگر مردم انجامیده و کثرت در اصول قانون اساسی فقط نوشتهای است روی کاغذ که در عملْ سرنوشتش، قانون نانوشتهی خودی و ناخودی است، با اینهمه، دور از عمل نیست اینکه واکنش ما ایرانیان نیز در مقابل آنچه بر مردم فلسطین میرود و طبعاً در شعر بازتاب مییابد، بهشدت متناقض و آیینهی جامعهای باشد که خود دچار گسلها و گسستهای پرنشدنی است.
از این رو، بازتاب شعر مقاومت یا شعر جهان عرب در مقابل پدیدهی اشغالگری و همدلی و همزبانی با شعر مقاومت، چالشی ذهنی و عملی برای هر شاعر ایرانی است؛ شاعر ایرانی که به لحاظ تاریخی خود بخشی از پوستهی سرسخت اما زخمخوردهی مقاومت جهان است. شاعری که خود هرساله و هرروزه با ترکش بردارهایی روبهروست که شعر او را از دامنهی خلاقیت بیمرز و رهابودگی میتاراند و دربند سویههای اجتماعی و سیاسی روزمره و تاریخی مینشاند خود حالا با مسئلهای روبهروست که اگر با آن همراه شود، یکسری تالی فاسد با خود به همراه میآورد و اگر از آن بگریزد گرفتاریهای دیگر وجدانی و فلسفی را موجب میشود که با روح شعر و آزادگیاش در تنافر است. از این رو، برزخ واکنش یا عدمواکنش به آنچه در فلسطین میگذرد بسته به نسبت زندگی شاعر ایرانی با ایدئالهایش، در ایران، رهنمون به بهشت یا دوزخ خواهد شد.
جدای از مسئلهی درونی ما و تناقضهای داخلیمان که موجب میشود شاعران در برزخ کنش یا عدمکنش پیرامون مسئلهی فلسطین قرار گیرند. سویهی دیگری که به آن خواهم پرداخت از مهمترین دلایل بهوجودآمدن این برزخِ مثالی است که میتوان از شاعران فلسطینی و عرب مستقیم و بیپردهپوشی پرسید.
سؤال و مطالبهای که از شعر عرب و شاعران فلسطینی میتوان داشت این است که اگر نزدیکی و پیمان ما و شما مسیری دوطرفه و تاریخی است، نقش و نشانی شما در دوطرفهبودن این راه، خصوصاً در دهههای اخیر، کجاست؟
ناگفته نیست که در شعر ایران، از دیرباز آثار فراوانی در حمایت و تصویرسازی مشکلات جهان عرب و خصوصاً فلسطین سروده و پرداخته شده است، در آثار بسیاری از شاعران مطرح و نه لزوماً حکومتی ایران ردپای این نگاه منطقهای و جهانی هویداست، اما در شعر و ادبیات عرب نیز این همدلی و نزدیکی، با آنچه بر ایران و ایرانی میرود، وجود دارد؟ یا نگاه شعر عرب و فلسطین به ایران و ایرانی، دیپلماتیک و توریستی است، نه لزوماً همدلانه و پرخونِ دل، چنانکه ما!
در گفتوگویی که وزن دنیا با شاعر و روزنامهنگار برجستهی فلسطینی، نجوان درویش، داشت، این سؤال و پاسخ دوپهلوی نجوان به آن، محکی جدی بر این فرضیه بود که شعر جهان عرب و خصوصاً فلسطین غفلتی خواسته یا ناخواسته به مردم و شاعران ایرانی دارد و طبعاً جادهی یکطرفه، برای همیشه مسیر رفاقت و همدلی و همزبانی نخواهد بود و این هشدار در مقایسهی میزان آثار تولیدشدهی شاعران ایرانی در شرح فاجعهی جنگ فلسطین و اسرائیل در دورههای پیشین این جدالِ درازدامن با دورهی اخیر، کاملاً قابلارزیابی و تحلیل است. چه آنکه میتوان این رویکرد تقلیلگرایانه را پاسخی نانوشته از تصمیم جمعی شاعران ایران به چشمپوشی شاعران عرب و فلسطینی به وقایع چند سال اخیر ایران و صدماتی دانست که مردم ایران متحمل شدند؛ که از هر سو به آن نگاه کنی آشکار است که این مسیر واگرایانه برای دو ملت و دو زبانی که قرنهاست در کنار هم زیستهاند و ریشههای مشترک و دردهایی شبیه به هم دارند، راه بهسوی روشنی و نزدیکی نمیبرد.
و پارهی پایانی این مقاله ارجاعی است به سخن سعدی و یکی از مواعظش که روشنگر است و عبرتآموز، که ما خواندهایم و دیگران نیز بخوانند:
«چو به بودی طبیب از خود میازار
که بیماری توان بودن دگر بار
چو باران رفت بارانی میفکن
چو میوه سیر خوردی شاخ مشکن
منه بر روشنایی دل به یک بار
چراغ از بهر تاریکی نگهدار
وفاداری کن و نعمتشناسی
که بدفرجامی آرد ناسپاسی
جزای مردمی جز مردمی نیست
هر آنکو حق نداند آدمی نیست
وگر دانی که بدخویی کند یار
تو خوی خوب خویش از دست مگذار»
از این رو، در شمارهی اخیر وزن دنیا که همزمان با کنش و واکنش حماس و اسرائیل منتشر میشود، در زمانهای که از کشتهها پشته ساختهاند و هر روز در غزه، جانهای عزیزی از کودک و زن و مرد از دست میرود، پرداختن به شعر فلسطین و واکنش شعر عرب به آنچه در جریان است مسیری غیرقابل چشمپوشی بود. خاصه آنکه در خاورمیانهی پرخون، وقتی فوارهی خون از شدت و حدت گذشت و دلمه بست و به سیاهی زد، ما خاورمیانهایها به تجربه میدانیم چشمانداز روشنی برای هیچکدام از ساکنان این پارهی پرتلاطم جهان وجود ندارد.