برای سروناز احمدی و  دختران سرزمینم

«برای سروناز احمدی و  دختران سرزمینم»

دختران من رودخانه‌اَند
شب‌های تاریک غمگین‌شان می‌کند
اما
وقتی ستاره‌ها را در آغوش می‌کشند
پیراهن سیاه‌شان
 آرایشی شگفت می‌گیرد:
تلاء‌لوی نور،
مرواریدهای دست‌دوز شده 
بر لباس شبِ ضیافتِ پریان.

دختران من رودخانه‌اَند
صبح که از خواب برمی‌خیزند
خورشید را به بستر خود می‌خوانند
و رقص نور به پا می‌کنند
بر فلس‌های نقره‌ایِ ماهیان وُ
چشم‌های آدمیان.

دختران من رودخانه‌اَند
پشت هیچ سدی قرار نمی‌گیرند
در دیوارهای سخت رخنه می‌اندازند
از میله‌ها عبور می‌کنند
به نرمیِ مِه در سپیده‌دمان.

دختران من رودخانه‌اَند
از صخره‌ها و سنگلاخ‌ها که می‌گذرند
شکوه رقص وُ 
آوازهای بلورین‌شان
دل می‌بَرَد به وقت تماشا.

دختران من رودخانه‌اَند
به شهرها که می‌رسند
شاخه شاخه می‌شوند
و می‌پراکنند
 رؤیاهاشان را 
در مادی‌ها.

آهااااای!
شما دشمنان آب و آینه و رؤیا!
شما دشمنان اَرِدویسورآناهیتا!
رها کنید دختران مرا