شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

هومو

غم در می‌نوردد آدم را
پیکره‌ی مصیبت می‌آید روبه‌رو
انسان چه تنهاست در زمان
از گذشته تا فردا
و اکنون بندِ چه چیز می‌زند به چشم، دست‌ها، پاها
چه استعاره‌ی سنگینی‌ست خاک
نمی‌شد شاعرِ خلقت پاهایمان را فرو می‌کرد در گلدان
دست‌ها رو به آسمان
سینه‌ها برگ
چشم‌ها برگ
هزار آدم به مراقبه در گلدان
بعد هم سگ‌ها در سایه‌ی گلدان‌ها
آهوان به بازی
پلنگ‌ها به شکار
بدون شهر 
بدون ایمان
حالا اما «فقط یک خدا می‌تواند»مان را فرو در بدن
همه عیسی
«چرا پدر؟ ایلوهی ایلوهی»
قله‌ها زیر پا ولی تنهاتر
«حالا فقط یک خدا می‌تواند نجاتمان دهد مگر نه ؟»
بعد هم در اعصاب فرورفته در همِ اینترنت
در یک مغزِ آلیِ منجمد 
در شبکه‌ها 
فقط یک خدا می‌تواند فقط یک خدا
اعتراض به‌صورت متنی
با تگ‌های کدهای در‌هم‌تنیده
بدونِ ادعا 
تنها یک خدا تنها یک خدا
با حرف‌های از هم جدا
یک خدا یک خدا
به مرگِ طبیعی 
به شکلِ غریزی 
این‌سان انسان 
در‌هم‌تنیده می‌رود به‌شکل عدد
رمزگانِ آفرینش به‌شکل عدد
میکروسکوپ‌ها در تلاش
تلسکوپ‌ها در آسمان
چگونه فقط یک خدا‌؟
بعد هم بدن‌ها به ستیز
دست‌ها در ادامه‌ی‌ گلوله 
پاها در ادامه‌ی لاستیک
سرها در هوا 
خشم به‌شکل طبیعیِ غریزی‌اش شکل فولاد 
درد به‌شکل غایی‌اش در ستون‌های فقرات 
دهان‌ها زخم دهان باز کرده
صدای گلوله و زخم
صدای خون و خونابه
با این حال «فقط یک خدا می‌تواند» در سینه حبس
دسته بسته خسته روبه‌روی یک دیوار سر می‌زند
دور چهار دیوار می‌چرخد
در چهار دیوار دست‌ها جفت
در دیوارها دعا
در دیوارهای بسته بهم چفت شده خدا
می‌رود سر کار انسان
هوموکارمند، هوموکارگر، هومومدیر، هوموسیاس، هومومعلم، هومونقاش، هومومبارز، هوموهرزه، هوموبیکار، هوموسرباز، هومونویسنده،  هومو...
هومو «آیا یک خدا می‌تواند نجاتمان دهد؟»
 

سیدرضا ملکی

شعرها

گزارش یک جشن

گزارش یک جشن

ستار جانعلی‌­پور

کراسەکەت بتەکێنە لە زەوی و تۆز و تینوویەتی

کراسەکەت بتەکێنە لە زەوی و تۆز و تینوویەتی

عطا ولدی

امشب هر چه باران ببارد برای من است

امشب هر چه باران ببارد برای من است

سابیر هاکا

آیا آن‌که در کوی الکل دست دراز می‌کند، به ماه می‌رسد؟

آیا آن‌که در کوی الکل دست دراز می‌کند، به ماه می‌رسد؟

فرزین پارسی‌کیا