زندگی
چیز زیادی دارد که بگوید
مثلاً از مرگ بدتر هم هست
گردن شکسته
بهتر از جانِ علیل.
-تا یادم نرفته
میگوید صندلی خوب
از شعر بد
بهتر
خیلی خیلی بهتر است.
زندگی
چیز زیادی دارد که بگوید
مثلاً بهتر بود که دنیا نمیآمدی
اما حالا که آمدی
زندگی کن
تا دینش
زندگی کن!
حالا که همهچیز
بازیبازیست
بگو: «منم بازی!»
زندگی
چیز زیادی دارد که بگوید
مثلاً اینکه زبان را
میشود از بچه یاد گرفت
وقتی بچهای
که تازه به راه افتاده
به حرف افتاده
کنار دوبرگِ علف
پخشِ زمین میشود
به زبان میآید
که:
«من نمیاوفتم
چون این بنفشه
این آبیه!»
زندگی
چیز زیادی دارد که بگوید
مثلاً آدم همان بهتر
که از مرگِ بد بمیرد
تا جانش درد بکشد
عزیز جانش درد بکشد
تا خیالِ درد کند.
اینجا
زندگی
چیز زیادی ندارد که بگوید
که مثلاً از مرگ بهتر باشد.