شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

مغزی از آهن

مغزی از آهن
در کاسه‌ای مسی
و نانی که ارزش خوردن ندارد

خونی صریح
در چهار راه
به جوب می‌ریزد
و از میان ظروف کنسرو شده
راهش را پیدا می‌کند
نعش تمایلات خوشبختی بر دستان گندیده‌ی آب تشییع می‌شود
ادامه‌ی نفس در غبغبه‌ی گلو
خشک می‌شود
باد از بریدن کوهستان به خاموش کردن ماه می‌رسد
فردا را به خورشید تبعید کرده‌اند
و امید
بر گدازه‌ی دوار می‌سوزد

سروش جعفرقلی

تک نگاری

شعرها

به پات هر چه مکافات می‌کشم کافی است 

به پات هر چه مکافات می‌کشم کافی است 

لیلا ساتر

در خود فرو رفته‌ام

در خود فرو رفته‌ام

ربابه قصابان

خیابان‌هایی هم  هستند

خیابان‌هایی هم  هستند

پروین نگهداری

عطر تنت را 

عطر تنت را 

غلامحسین چهکندی‌نژاد