پیش از تو نرد عشق باخته بودم
دل برده بودم به آشیان عقاب
جان داده بودم در بهای بوسهای به عذاب
پیش از تو چشم مخمور گاوی بودم
محظوظ دستی ستبر که میدوشیدم
پیش از تو در رثای تو
به صوت داوود پهلو زدم
و گونه سرخ کردم از تب
مُوتوا قَبلَ اَن تَمُوتوا نبودم
اوراد کذب بودم
بر دوش و شانهی دخترکان
آویخته بر بازوی نوباوگان
موتوا قَبل اَن تَموتوا نبودم
الکن به وقت ناز
افهم به وقت نیاز
استری صبور بودم
در جستوجوی اُم و اَبَم
صبح به شام رساندم
شام به صبح
آفتاب بودم
رخسارهام تابناک
آغوش تباه نکرده از غبار
درمانده بودم به حزن یا رحیم
صلا از کوه شنیدم و مدهوش شدم
اسب تکاوری داشتم
تیر به پهلویش نشاندند
و زمین میعادگاه کرههای شیرخوارش گشت
پیش از تو بودها و نابودها سرودم
حکایت آن مرغ که بیش بود از مرغ
حکایت آن گیاه که از شیفتگانش
دستهدسته نرگس برخاست
حکایت آن مرد
که نان به خون فرو برد
و دیگرانش به غبطه سر بریدند
دستهدسته چلچله در قدوم بهارش
به خون نشستند و به خط سرخ نوشتتد
بار گرانیست پرواز در اقلیم تیر و سنان
خوشا آلاله بودن
غم به تاریک جای جگر تاباندن
ریسمان به گردن آراستن
خوشا کناره بودن
بر فرقِ شکافته دستساییدن
نسیان به خفا فراخواندن
خوشا آلام بیانتها
خوشا آلام بیانتها