شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

زنی در آیینه

نگاه کن به زن مرده در آیینه
شکسته قامت او سال‌هاست پیر شده
برای بغض فروخورده اشک می‌ریزد
برای آزادی سال‌هاست دیر شده

نگاه کن به زن مرده در آیینه
خودِ تو! آی! زن زنده درون اتاق
نگاه کن جز کابوس خاطرش پاک است
میان طالع نحسش خودش نشانده کلاغ

نگاه کن روی دوش آرزویش را
نشانده به آرامی به شانه مویش را
به لب نمی‌خواند داس خنده‌هایش را
مدام می‌گیرد از اتاق رویش را

به جرم زیبایی روز و شب کتک خورده
که عشق وصله ناجور و در به در بوده
به جرم موی بلند بلوط تا کمرش
تمام روز و شبش، روسری به سر بوده

نگاه کن به زن مرده در آیینه
خودش به روی خودش گرد مرگ پاشیده
نگاه کن خبری از بلوط مویش نیست
خدا به روی بلوطش تگرگ پاشیده

نگاه کن بعد از جای خود بلند شو و
به سرمه‌دانی خوابیده دستبرد بزن
و رو به آیینه با لباس تازه برقص
بگو که خوب شده، انتهای قصه‌ من!

محمدرضا داداشی آذر

شعرها

آیینه می پرسد: چطوری؟!

آیینه می پرسد: چطوری؟!

بابک دولتی

اضافه نشدی از به مقدار هیچ عدد

اضافه نشدی از به مقدار هیچ عدد

مظاهر شهامت

عاشقانه به: فرهنگ، دار، هنر

عاشقانه به: فرهنگ، دار، هنر

شاپور جورکش

بی‌وزنی

بی‌وزنی

عنایت سمیعی