تنها یکبار
می توانست
در آغوشش کشند،
و می دانست، آن گاه
چون بهمنی فرو می ریزد
و می خواست
به آغوشم پناه آورد
نامش برف بود
تنش، برفی
قلبش از برف
و تپشش
صدای چکیدن برف
بر بام های کاهگلی
و من او را
چون شاخه یی
که زیر بهمن شکسته باشد
دوست می داشتم.