شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

جمعه از دهان تقویم

جمعه از دهان تقویم
روز از ساعت هفتِ صبح
و من از چشمان تو
افتاد.
یک لایه بهت ضخیم و شورابه‌های اشک
سهمی که برداشتم از خالی تو
و یک هلال محو سرخ بر گوشه‌ی شال سبز به گاهِ
 پاک کردن بوسه‌گاهم از گونه‌ات.
چه تنانه زن بودم در تنیدن
چه مردانه استوار بودی در بدرود.
آیا شنیده‌ای زنی حسادت کند به آچار؟
به تعمیرگاه؟ 
به ساعتی که هرروز هفت صبح ورود کسی را می‌بیند؟ 
ایستادم روبه‌روی تمام دوربین های مدار بسته‌ی جهان 
فریاد زدم با لبانی خاموش: «من همسری داشتم که سهم شما نبود!»...

سپیدا محسنی

تک نگاری

شعرها

 صبح آن روز ساعت هفت از

صبح آن روز ساعت هفت از

محمد حسین عباسی

با چشم‌های نصفه‌خمارت 

با چشم‌های نصفه‌خمارت 

شهرام میرزایی

شاید زمان آن چای کم‌رنگی است 

شاید زمان آن چای کم‌رنگی است 

الهام جهانبازی گوجانی

اردبیل بایراغی

اردبیل بایراغی

مهدی آقازاده