شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

لیوان چای منتظر بودم 

لیوان چای منتظر بودم 
آن‌قدر ماندم تا که افتادم 
تو هر چه را می‌خواستی گفتی 
من پای حرف تو دهان دادم 
وقتی که می‌دیدی مرا از من 
یک جسم زاید در نگاهت بود 
جسمی که در فکرت فرو می‌رفت 
ای کاش یک شب دلبخواهت بود 
ای کاش زیر بند انگشتت 
لمسی برای در زدن بودم 
حتی اگر قصدت گشودن بود 
قدر گذشتن یک بدن بودم 
می‌خواستم اندازه‌ام باشی 
تا کش نیاید رخت تنهاییم 
از خود بریدی تاروپودم را 
تا لخت باشد بخت تنهاییم 
انگار شخصی در تو گم می‌شد 
وقتی که فکرت سمت در می‌رفت 
پشت سرت هر بار می‌دیدم 
در من کسی از مرگ سر می‌رفت 
شل کرده بودی خانه را در خود 
تا منتظر باشم خرابی را 
باید به‌جای سنگ آغوشت 
تمرین کنم دیوار‌خوابی را 
حالا تمامت را بگیر از من 
تا مطمئن باشی به تن دادن 
از خود رها کن پس تمامم را
تا منتهی باشم به افتادن

معین صباغ‌مقدم

شعرها

 کَلَکی در کار است

کَلَکی در کار است

روح‌ انگیز کراچی

دو شعر از غلامرضا نصراللهی

دو شعر از غلامرضا نصراللهی

غلامرضا نصراللهی

سوسن شدی و سرو شدی نسترن شدی

سوسن شدی و سرو شدی نسترن شدی

احسان بدخشانی

اندوه انبوه

اندوه انبوه

دریا لیراوی