شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

راه که بیفتم

راه که بیفتم
مادرم
صندلی‌اش را
ترک می‌کند
بر‌می گردد به اتاق
به دنبال شال سفیدی که
در گوشه‌اش آفتاب را پنهان کرده است!
سروها در حیاط
خودنمایی می کنند
و بوته‌ی گل سرخ
سرپیچی !
در پاییز 
خانه‌ی سالمندان
هوا زودتر تاریک می‌شود
چراغ‌ها زودتر خاموش
مادرم 
با آفتاب گوشه‌ی شالش 
چیزی می‌گوید!

آذر کتابی

شعرها

بِالْفَحْلـَگی

بِالْفَحْلـَگی

جمال‌الدین بزن

چیزی نمانده از قلبت 

چیزی نمانده از قلبت 

مرتضی بخشایش

از تو نه

از تو نه

محمود معتقدی

دنیا

دنیا

علی باباچاهی