پس و پیشتر از آنکه ببینمت
و موهایت در قاب
شمایلی را آفتابی کند
که در تمام رج این دیوار ریشه پهن کرده باشد
غریبی دستهایی بر زانو
لبخندی که شاید
رو به سوی پنجرهای بود
که یکباره باز شده باشد
و باشد عکاسی که
در اشاره پرندهی خیالیای که
از سر انگشتانش پرواز کردهاند
تا لبهای محو تو را
در تماشای ما بگذارد
پای دیواری که خواهیم ایستاد
و قابی شاید
موهایت را کمی آشفتهتر
کمی منظمتر
در خود آفتابی کرده باشد