شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

منم شیرازِ شهرآشوب و در جانم چه محشرهاست


منم شیرازِ شهرآشوب و در جانم چه محشرهاست
دلم دکان سمساری، سرم بازار مسگرهاست
خیابان تا خیابان در رگم داغ جنون جاری‌ست
هوایم رود رود ناله‌ی جان‌سوز مادرهاست
چه فرقی می‌کند بهمن مرا سوزانده یا آبان؟
تمام فصل‌هایم سرخ از خون برادرهاست
شمیم عطر نارنجی ندارد دلگشا وقتی
ترنجستان بی‌جانم عزادار صنوبرهاست
غبار غم نشسته بر نصیرالملک چشمانم
فقط تاریکی روبنده‌ام کابین دخترهاست
لمیده ارگ ویران با سری کج روی دامانم
و دوشم خسته از سنگینی الله و اکبرهاست
خراب و سوگوارِ خانِ زند بی‌سرانجامم
هنوز آجر به آجر پیکرم دست کلانترهاست
قوام از باغ بی‌برگ دل شاعر چه می‌داند؟
قلم‌ها خشک و مُهر حضرت اشرف به دفترهاست
خزیده پشت ایوان بلور و آب و آیینه
خدای وهم‌انگیزی که کابوس کبوترهاست
در این غوغای خاموشی در این عصر فراموشی
غرورم زیر یوغ چکمه‌ی سنگین بربرهاست
سر دروازه‌ی غیرت خبر کن کاک رستم را
بگو خوش باش داش آکل اسیر زخم بسترهاست

زری قهار ترس

تک نگاری

شعرها

در این‌جا گرد آمدیم

در این‌جا گرد آمدیم

فائزه امانی فرد

تهران

تهران

محمد ویسی

دادی کشید بر سر ِ زن: «هی نگو بمان

دادی کشید بر سر ِ زن: «هی نگو بمان

آزاده بدیهی

از اتاقی پیاده می‌شوم

از اتاقی پیاده می‌شوم

مریم فرجی