هانیبال الخاص در نقاشی چند‌لته‌ای به نام «تابلوی شاعران» به‌مرور پرتره‌ی شاعران مهم و محبوبش را از عارف و شاعران آزادی‌خواه مشروطه گرفته تا امروز به شیوه‌ی روایی و قصه‌گوی خاص خودش کشیده است. آخرین پرتره‌ای که الخاص به «تابلوی شاعران» افزود پرتره‌ی بکتاش آبتین بود. تاریخ این قصه به کمی بعد از سال ۸۸ و ماجراهای آن سال برمی‌گردد. آن روز بکتاش با جمجمه‌ای آسیب‌دیده‌ی باتوم به دعوت الخاص و همزمان با بزرگداشت او در محل خانه‌ی‌ هنرمندان مدل این نقاش شد. مدلی موفرفری با عینک دور مشکی و کتی بر تن. یادش به خیر. از آن روز عکس برداشته‌ام، از قلم‌کشیدن پیرمرد بر بوم رنگی و مدل‌شدن بکتاش و حلقه‌زدن مخاطبان گِرد آن دو، اما حالا که برای این یادداشت سراغ عکسها رفتم، نتوانستم پیدایشان کنم. الخاص هیچ‌وقت به شکل کامل و دلخواهش تابلوی شاعران را تمام نکرد و لابد مثل همیشه‌ زیرکی و قصد و غرضی پشت این ناتمامی بوده است. خودش همیشه می‌گفت این تابلو ناتمام است و هنوز جای کار دارد. راستش الخاص عاشق شعر بود و به همین دلیل سوژهی یکی از مهم‌ترین آثارش شاعران شدند. او شاعران مدرن و منتخبش را از عارف تا به امروز تصویر کرد و بکتاش آبتین نماینده‌ی نسل شاعران جوان شد. اما الخاص دیگر هیچوقت تابلو را ادامه نداد، لابد به این معنا که شعر و شاعری پایان و تمامی ندارد، همان‌طور که آزادی و رهایی. با درگذشت الخاص، بکتاش با چهره‌ی تمام‌شده/ناشده‌اش آخرین شاعر قصهی نقاشی شاعران شد. حالا با اخبار تیره و تاریکی که از وضعیت و خواب مصنوعی بکتاش آبتین می‌شنوم، بی‌درنگ به یاد آن روز و نقاشی الخاص می‌افتم. مدل‌شدن آبتین با سر ضرب‌دیده برای نقاشی دنباله‌دار الخاص، وصل دیروز است به امروز و وصف حال شاعر در غربت پیرامونش و از طرفی نیز نَقل تاریخ است از عبرت و حسرت. بماند که عبرت برای چه کسی و حسرت برای چه کسانی.
بکتاش ِآن روز هم آسیب‌دیده بود و در سکوت به چشم و دست نقاش خیره شده بود.
امروز هم او در سکوت دراز کشیده و به خواب ناخواسته‌ای رفته، خوابی از سر اجبار، اجباری که پیش‌تر نیز به سرش آسیب زده بود.
در پس این اجبارهای تند و تلخ، انگار شاعر و هنرمند پیام خود را موجز و صریح به گوش می‌رسانند، پیامی که در تابلوی الخاص با عارف و عشقی شروع شد و صد سال بعد به بکتاش آبتین رسید:
ما تمام نمی‌شویم، تکرار می‌شویم، تکثیر می‌شویم و شکل عوض می‌کنیم، اما تمام نمی‌شویم.  
 

آبتین سوژه‌ی الخاص

هانیبال الخاص در نقاشی چند‌لته‌ای به نام «تابلوی شاعران» به‌مرور پرتره‌ی شاعران مهم و محبوبش را از عارف و شاعران آزادی‌خواه مشروطه گرفته تا امروز به شیوه‌ی روایی و قصه‌گوی خاص خودش کشیده است. آخرین پرتره‌ای که الخاص به «تابلوی شاعران» افزود پرتره‌ی بکتاش آبتین بود. تاریخ این قصه به کمی بعد از سال ۸۸ و ماجراهای آن سال برمی‌گردد. آن روز بکتاش با جمجمه‌ای آسیب‌دیده‌ی باتوم به دعوت الخاص و همزمان با بزرگداشت او در محل خانه‌ی‌ هنرمندان مدل این نقاش شد. مدلی موفرفری با عینک دور مشکی و کتی بر تن. یادش به خیر. از آن روز عکس برداشته‌ام، از قلم‌کشیدن پیرمرد بر بوم رنگی و مدل‌شدن بکتاش و حلقه‌زدن مخاطبان گِرد آن دو، اما حالا که برای این یادداشت سراغ عکسها رفتم، نتوانستم پیدایشان کنم. الخاص هیچ‌وقت به شکل کامل و دلخواهش تابلوی شاعران را تمام نکرد و لابد مثل همیشه‌ زیرکی و قصد و غرضی پشت این ناتمامی بوده است. خودش همیشه می‌گفت این تابلو ناتمام است و هنوز جای کار دارد. راستش الخاص عاشق شعر بود و به همین دلیل سوژهی یکی از مهم‌ترین آثارش شاعران شدند. او شاعران مدرن و منتخبش را از عارف تا به امروز تصویر کرد و بکتاش آبتین نماینده‌ی نسل شاعران جوان شد. اما الخاص دیگر هیچوقت تابلو را ادامه نداد، لابد به این معنا که شعر و شاعری پایان و تمامی ندارد، همان‌طور که آزادی و رهایی. با درگذشت الخاص، بکتاش با چهره‌ی تمام‌شده/ناشده‌اش آخرین شاعر قصهی نقاشی شاعران شد. حالا با اخبار تیره و تاریکی که از وضعیت و خواب مصنوعی بکتاش آبتین می‌شنوم، بی‌درنگ به یاد آن روز و نقاشی الخاص می‌افتم. مدل‌شدن آبتین با سر ضرب‌دیده برای نقاشی دنباله‌دار الخاص، وصل دیروز است به امروز و وصف حال شاعر در غربت پیرامونش و از طرفی نیز نَقل تاریخ است از عبرت و حسرت. بماند که عبرت برای چه کسی و حسرت برای چه کسانی.
بکتاش ِآن روز هم آسیب‌دیده بود و در سکوت به چشم و دست نقاش خیره شده بود.
امروز هم او در سکوت دراز کشیده و به خواب ناخواسته‌ای رفته، خوابی از سر اجبار، اجباری که پیش‌تر نیز به سرش آسیب زده بود.
در پس این اجبارهای تند و تلخ، انگار شاعر و هنرمند پیام خود را موجز و صریح به گوش می‌رسانند، پیامی که در تابلوی الخاص با عارف و عشقی شروع شد و صد سال بعد به بکتاش آبتین رسید:
ما تمام نمی‌شویم، تکرار می‌شویم، تکثیر می‌شویم و شکل عوض می‌کنیم، اما تمام نمی‌شویم.  
 

تک نگاری

شعرها

تو تمام رفتگان منی

تو تمام رفتگان منی

فرناز فرازمند

سگ جان

سگ جان

کوروش جوان‌روح

  شهر را تکه‌ای چشم‌هات  خفه می‌کند در شعر

 شهر را تکه‌ای چشم‌هات  خفه می‌کند در شعر

بهراد باغبانی نیک

بین تمام نام‌هایی که به این‌جا رسیده‌اند

بین تمام نام‌هایی که به این‌جا رسیده‌اند

سریا داودی حموله