حرفی که بهار با خزان گفت
پاییز، به باغِ خشکمان گفت
این هیزم لال، زیر آتش
گُل را به رساترین زبان گفت
گاهی هَرَسِ جوانهها را
باید که- برای باغبان گفت
دردیست که ریشهاش زمینیست
تا چند توان به آسمان گفت؟
باید که زمان به یاد آرد
آن را که «دِرفشِکاویان» گفت
با واژهی- واژگونه دیگر
نتوان به زبان واژگان گفت
همبغض! کلام آخرین را
زیباست که با زبان جان گفت
یادار که گفتهایم بسیار
هشدار! که باز میتوان گفت.