محمد مختاری طرحواره‌ای آرام از سیمایِ نویسنده و متفکری را در ذهن تداعی ‌می‌کند که اساساً کنشگری در ذاتِ آثارش نمایان است؛ این‌که او پرسشگر است اما در سؤال نجوا دارد!
این ماهیت درونیِ اوست که، در آرامشی مسالمت‌آمیز، مطالبات فرهنگی و اجتماعی‌اش را زمزمه ‌می‌کند!
جست‌و‌جو‌گری و کنکاش ـ آرام و بی‌صدا ـ در ذات شعرهای او حل شده است. او چیزی را به خواننده تحمیل نمی‌کند، بلکه شعرش روایتگرِ آن است. در دهه‌ی پرالتهابِ شصت، مجموعه شعرِ منظومه‌ی ایرانی را ‌می‌سُراید.این ششمین مجموعه شعرِ اوست؛ پیش از آن در دهه‌ی پنجاه، در وهمِ سندباد، قصیده‌های هاویه، برشانه‌ی فلات و شعر 57 را منتشر کرده است و مجموعه شعرِ بهار و واقعه قبل از انتشار از دست ‌می‌رود! تا این‌جا او شاعری پُرکار است و تمرکزِ شعری‌اش بیش‌تر بر پایه‌ی الهام بر ذاتِ نوشتن است، و تفکر عنصری است که با خیال آمیخته‌شده و در اشعارش نمود پیدا ‌می‌کند. اگرچه او تا پایان عمرِ کوتاهش شاعری سخت‌کوش و مُستمر است، و شعر برایش نشان دادن دغدغه‌های شخصی و اجتماعی‌اش بوده است. منظومه‌ی ایرانی اما انگار شروع دوباره‌ای اوست. هر چند او همچنان همان زبان، بیان و لحن را می‌آزماید که در دهه‌ی پنجاه در مجموعه اشعارش تجربه کرده‌، اما اولین نشانه‌های انسان‌‌‌مداری و همزیستیِ مسالمت‌آمیز با آن‌‌دیگری در شعرهای این کتاب مشهود است ـ که پیش‌تر بازتاب گسترده‌ی نداشته است.
مختاری در این دوره، با سرودنِ شعرهایِ منظومه‌ی ایرانی پایه‌های شعری‌اش را، با تمرکز بر وزن درونیِ کلمات و حساسیت‌های منحصر‌به‌فرد و کاملاً خصوصی‌اش که با عروض نیمایی دارد، محکم ‌می‌کند.
پس با جرئت ‌می‌توان گفت که منظومه‌ی ایرانی کتابی است که زیرساخت و پایه‌های شعری شاعر را با تمرکز به وزن و عروضی نشان ‌می‌دهد که با وسواس در این کتاب از آن‌ها سود جسته بود. و دقیقاً همین پشتوانه‌ی عروضی بعد‌ها به خلق اشعار منثور در کتابِ آرایش درونی و وزن دنیا می‌انجامد. همین وسواسِ عمیق او به انتخاب کلمات و چینشِ موزون در منظومه‌ی ایرانی بود که شاعر را به صعود‌های بعدی در اشعارش ‌می‌رساند.
مختاری پشتوانه‌ای کلاسیک دارد که حتی در منثورترین آثارش، جایِ پایِ وزن و عروض نیمایی به شکلِ نامحسوس، نمایان است. نوعی تعهد درونی به وزن در کلمات در خون اشعارش جاری است؛ انگار نبضِ شعرهایِ او با ریتم و ضرباهنگ درونیِ کلمات هماهنگ است. در منظومه‌ی ایرانی شاعر هنوز بِکر است! شعرهای او برهنه است و پوششی در آرایش کلمات، چنان‌که در آثار بعدی‌اش نمایان است، به خود نگرفته است. این بِکری و عریانی در این دوره از او شاعری سختخوان و دشوارفهم ساخته که ورود به سرزمین اشعارش کلیدواژه‌های مخصوص ‌می‌خواهد، و به‌نوعی برای شناخت و کاوش شعرهای او به اسم رمز احتیاج داریم! روحی حماسی و منشور سراسرِ منظومه‌ی ایرانی را در برگرفته که ناشی از اشتیاق و تشنگی او، در آن دوران، به شاهنامه‌‌‌ی فردوسی است.
جنونِ رودابه است این سرزمین / و رود / از شش‌هزار خاطره جاری‌ست / و آن‌که آمد تا آزادی را در گز نهد / به سایه ی درونش اکنون خیره است / و دست‌هایی خاکستری در آستین اعتمادی آسان / جنون رودابه است این سرزمین / هزار پرده فروهشته‌اند و ‌می‌نگرند / و خاک وقتی آمُخته شد / شغاد را
حتی از پشتِ زال بر‌می‌انگیزند.
شعرهایِ منظومه‌ی ایرانی، لایه‌لایه است و هر لایه‌ای از مفهوم که باز ‌می‌شود، پرده‌ای ‌می‌افتد، کلمه‌ای پوست ‌می‌اندازد و بسترِ تازه‌ای برای مخاطبِ زیرک گشوده ‌می‌شود. برای خواندن شعرهای این کتاب، باید صبور بود و حوصله کرد. اشعار مختاری در این دوره، درگیرِ آن انزوایِ اجتماعی است که محصول دهه‌‌ای پُرتب‌و‌تاب و بی‌پنجره است! پس شاعر، محلی برای تنفس و نو شدن در اشعارش نمی‌یابد و در پیله‌ی تنهایی خود ‌می‌سُراید اما امید به بهبودِ اوضاع دارد.
این نور خسته آفتِ جان من است / رؤیای بی‌قرارش را ‌می‌فرستد از هر کرانه / تا لابه‌لایِ جمجمه‌ام آشیانش را بازشناسد. / از قرن‌هاست / که آمده است با من / تا فتح خاک دیدارم را آسان کند / در لرز آب و سایه‌ی مغرب / ‌می‌گردانمش / دور زمین / تا دستی از درون پریشانی‌های بی‌انتها برآید / دست مرا بگیرد و آزادی زبانم را / در گردش شتابان اشیا / تلفظ کند.
دایر‌ه‌ی واژگانی او، در این دوره، هنوز درگیرِ فضایی کلاسیک و غنایی است. اما استفاده از واژگان غیر‌شعری و تازه‌تر نیز در شعرهای این کتاب مشهود است. واژگانی که هنوز در آن دوره برای شعر، چندان رسمی و مورد استفاده نبود. بعدها شاعر تحتِ‌تأثیر فضایِ ترجمه‌ی شعر ـ که خود نیز در آن دستِ پُرشوری دارد ـ تمایل بیش‌تری به استفاده از واژگان تازه‌تر دارد اما همچنان تا آخرین اشعار کلماتِ غنایی و کلاسیک در کنار واژگان تازه‌ نفس ‌می‌کشند، و این بخشی از جهان شعری اوست.
گرچه در منظومه‌ی ایرانی شاعر به فرهنگ، تاریخ و اسطوره دلگرم است و این عناصر را دستمایه‌ی اشعار این کتاب کرده اما او در پی بیانِ آن رنج تاریخی است که بر وطنش رفته، و در برخی از آثارش به آن «موقعیت اضطراب» ‌می‌گوید؛ موقعیتی که تا همیشه با او ‌می‌ماند و در اشعارش نمایان است.
نگاهِ میهنم پیرم کرده است / چراغِ ماتم است، گلایل. / کسی توازن انسان و خاک را ‌می‌خواهد برهم زند. / صدای زنجره ‌می‌گیرد / و کِرم لای خط و گندم و شناسنامه وول ‌می‌خورد. / شمایل کدر مرگ / و هاله‌ای که گرداگرداش بسته‌اند.
در بازتعریف اشعار مختاری، او را در قامتِ شاعری ‌می‌توان ارزیابی کرد که آزادی‌خواه بود و برای فرهنگِ میهنش بلند‌نظری ‌می‌کرد. برای نسل‌های آینده، شعرِ و نثر او به‌مثابه‌ی ورود به بزنگاهی تاریخی است که ‌می‌توان تاریخ مستندِ دوران دیگری را از درون آن ردیابی کرد؛ دورانی که برای آیندگان حتی تصور و خیالش نیز غمبار است!    

جنونِ رودابه است این سرزمین!

محمد مختاری طرحواره‌ای آرام از سیمایِ نویسنده و متفکری را در ذهن تداعی ‌می‌کند که اساساً کنشگری در ذاتِ آثارش نمایان است؛ این‌که او پرسشگر است اما در سؤال نجوا دارد!
این ماهیت درونیِ اوست که، در آرامشی مسالمت‌آمیز، مطالبات فرهنگی و اجتماعی‌اش را زمزمه ‌می‌کند!
جست‌و‌جو‌گری و کنکاش ـ آرام و بی‌صدا ـ در ذات شعرهای او حل شده است. او چیزی را به خواننده تحمیل نمی‌کند، بلکه شعرش روایتگرِ آن است. در دهه‌ی پرالتهابِ شصت، مجموعه شعرِ منظومه‌ی ایرانی را ‌می‌سُراید.این ششمین مجموعه شعرِ اوست؛ پیش از آن در دهه‌ی پنجاه، در وهمِ سندباد، قصیده‌های هاویه، برشانه‌ی فلات و شعر 57 را منتشر کرده است و مجموعه شعرِ بهار و واقعه قبل از انتشار از دست ‌می‌رود! تا این‌جا او شاعری پُرکار است و تمرکزِ شعری‌اش بیش‌تر بر پایه‌ی الهام بر ذاتِ نوشتن است، و تفکر عنصری است که با خیال آمیخته‌شده و در اشعارش نمود پیدا ‌می‌کند. اگرچه او تا پایان عمرِ کوتاهش شاعری سخت‌کوش و مُستمر است، و شعر برایش نشان دادن دغدغه‌های شخصی و اجتماعی‌اش بوده است. منظومه‌ی ایرانی اما انگار شروع دوباره‌ای اوست. هر چند او همچنان همان زبان، بیان و لحن را می‌آزماید که در دهه‌ی پنجاه در مجموعه اشعارش تجربه کرده‌، اما اولین نشانه‌های انسان‌‌‌مداری و همزیستیِ مسالمت‌آمیز با آن‌‌دیگری در شعرهای این کتاب مشهود است ـ که پیش‌تر بازتاب گسترده‌ی نداشته است.
مختاری در این دوره، با سرودنِ شعرهایِ منظومه‌ی ایرانی پایه‌های شعری‌اش را، با تمرکز بر وزن درونیِ کلمات و حساسیت‌های منحصر‌به‌فرد و کاملاً خصوصی‌اش که با عروض نیمایی دارد، محکم ‌می‌کند.
پس با جرئت ‌می‌توان گفت که منظومه‌ی ایرانی کتابی است که زیرساخت و پایه‌های شعری شاعر را با تمرکز به وزن و عروضی نشان ‌می‌دهد که با وسواس در این کتاب از آن‌ها سود جسته بود. و دقیقاً همین پشتوانه‌ی عروضی بعد‌ها به خلق اشعار منثور در کتابِ آرایش درونی و وزن دنیا می‌انجامد. همین وسواسِ عمیق او به انتخاب کلمات و چینشِ موزون در منظومه‌ی ایرانی بود که شاعر را به صعود‌های بعدی در اشعارش ‌می‌رساند.
مختاری پشتوانه‌ای کلاسیک دارد که حتی در منثورترین آثارش، جایِ پایِ وزن و عروض نیمایی به شکلِ نامحسوس، نمایان است. نوعی تعهد درونی به وزن در کلمات در خون اشعارش جاری است؛ انگار نبضِ شعرهایِ او با ریتم و ضرباهنگ درونیِ کلمات هماهنگ است. در منظومه‌ی ایرانی شاعر هنوز بِکر است! شعرهای او برهنه است و پوششی در آرایش کلمات، چنان‌که در آثار بعدی‌اش نمایان است، به خود نگرفته است. این بِکری و عریانی در این دوره از او شاعری سختخوان و دشوارفهم ساخته که ورود به سرزمین اشعارش کلیدواژه‌های مخصوص ‌می‌خواهد، و به‌نوعی برای شناخت و کاوش شعرهای او به اسم رمز احتیاج داریم! روحی حماسی و منشور سراسرِ منظومه‌ی ایرانی را در برگرفته که ناشی از اشتیاق و تشنگی او، در آن دوران، به شاهنامه‌‌‌ی فردوسی است.
جنونِ رودابه است این سرزمین / و رود / از شش‌هزار خاطره جاری‌ست / و آن‌که آمد تا آزادی را در گز نهد / به سایه ی درونش اکنون خیره است / و دست‌هایی خاکستری در آستین اعتمادی آسان / جنون رودابه است این سرزمین / هزار پرده فروهشته‌اند و ‌می‌نگرند / و خاک وقتی آمُخته شد / شغاد را
حتی از پشتِ زال بر‌می‌انگیزند.
شعرهایِ منظومه‌ی ایرانی، لایه‌لایه است و هر لایه‌ای از مفهوم که باز ‌می‌شود، پرده‌ای ‌می‌افتد، کلمه‌ای پوست ‌می‌اندازد و بسترِ تازه‌ای برای مخاطبِ زیرک گشوده ‌می‌شود. برای خواندن شعرهای این کتاب، باید صبور بود و حوصله کرد. اشعار مختاری در این دوره، درگیرِ آن انزوایِ اجتماعی است که محصول دهه‌‌ای پُرتب‌و‌تاب و بی‌پنجره است! پس شاعر، محلی برای تنفس و نو شدن در اشعارش نمی‌یابد و در پیله‌ی تنهایی خود ‌می‌سُراید اما امید به بهبودِ اوضاع دارد.
این نور خسته آفتِ جان من است / رؤیای بی‌قرارش را ‌می‌فرستد از هر کرانه / تا لابه‌لایِ جمجمه‌ام آشیانش را بازشناسد. / از قرن‌هاست / که آمده است با من / تا فتح خاک دیدارم را آسان کند / در لرز آب و سایه‌ی مغرب / ‌می‌گردانمش / دور زمین / تا دستی از درون پریشانی‌های بی‌انتها برآید / دست مرا بگیرد و آزادی زبانم را / در گردش شتابان اشیا / تلفظ کند.
دایر‌ه‌ی واژگانی او، در این دوره، هنوز درگیرِ فضایی کلاسیک و غنایی است. اما استفاده از واژگان غیر‌شعری و تازه‌تر نیز در شعرهای این کتاب مشهود است. واژگانی که هنوز در آن دوره برای شعر، چندان رسمی و مورد استفاده نبود. بعدها شاعر تحتِ‌تأثیر فضایِ ترجمه‌ی شعر ـ که خود نیز در آن دستِ پُرشوری دارد ـ تمایل بیش‌تری به استفاده از واژگان تازه‌تر دارد اما همچنان تا آخرین اشعار کلماتِ غنایی و کلاسیک در کنار واژگان تازه‌ نفس ‌می‌کشند، و این بخشی از جهان شعری اوست.
گرچه در منظومه‌ی ایرانی شاعر به فرهنگ، تاریخ و اسطوره دلگرم است و این عناصر را دستمایه‌ی اشعار این کتاب کرده اما او در پی بیانِ آن رنج تاریخی است که بر وطنش رفته، و در برخی از آثارش به آن «موقعیت اضطراب» ‌می‌گوید؛ موقعیتی که تا همیشه با او ‌می‌ماند و در اشعارش نمایان است.
نگاهِ میهنم پیرم کرده است / چراغِ ماتم است، گلایل. / کسی توازن انسان و خاک را ‌می‌خواهد برهم زند. / صدای زنجره ‌می‌گیرد / و کِرم لای خط و گندم و شناسنامه وول ‌می‌خورد. / شمایل کدر مرگ / و هاله‌ای که گرداگرداش بسته‌اند.
در بازتعریف اشعار مختاری، او را در قامتِ شاعری ‌می‌توان ارزیابی کرد که آزادی‌خواه بود و برای فرهنگِ میهنش بلند‌نظری ‌می‌کرد. برای نسل‌های آینده، شعرِ و نثر او به‌مثابه‌ی ورود به بزنگاهی تاریخی است که ‌می‌توان تاریخ مستندِ دوران دیگری را از درون آن ردیابی کرد؛ دورانی که برای آیندگان حتی تصور و خیالش نیز غمبار است!    

تک نگاری

شعرها

نشستم بی‌تفاوت روبه‌روی ماه در کافه

نشستم بی‌تفاوت روبه‌روی ماه در کافه

مهدی مهدوی

بر شانه‌ى تو صبح سحر برنخاستن

بر شانه‌ى تو صبح سحر برنخاستن

مهدی فرجی

تا زبان سرخشان از دار بیرون می‌زند

تا زبان سرخشان از دار بیرون می‌زند

زری قهار ترس

 اما ترافیک تردد گوزن‌ها به سوی ماه

 اما ترافیک تردد گوزن‌ها به سوی ماه

مظاهر شهامت