رؤیای پلنگ
خواب دیدم درخت بلوطی را بلعیدهام
و شاخههایش در شکمم رشد میکند
چیزی نمانده از پوستِ تنم بزند بیرون
کبوتری بر شاخه لانه میسازد
و پلنگی زیر سایهی درخت چرت میزند
در رؤیای پلنگ
من مادرش هستم و او را شیر میدهم
میخواهم بیدار شوم
میترسم رؤیای پلنگ را آشفته کنم