تلاش نکن برای یاد گرفتن. فقط بخوان.

در اواسط دهه‌ی 90 تصمیم گرفتم از هر نوع آینده‌ی به‌دردبخوری چشم‌پوشی کنم و بروم فوق‌لیسانسِ شعر بگیرم. خاطره‌ی جالبی از مادربزرگم به یاد دارم که ‌پرسید: «چرا این کار رو می‌کنی؟ مگه می‌شه به کسی یاد داد که چه‌ جوری شعر بنویسه؟ شما یا بلدی شعر بگی یا بلد نیستی. مگه نه؟ » از برخی جهات، حق با او بود - شعر چیز عجیب و پیچیده‌ای‌ست که سخت می‌توان تلاش کرد تا به کسی یاد داد. شعر اشکال و قواعد فراوانی دارد که همگی قابل‌تغییر، بی‌ثبات و اغلب بی‌معنا هستند. امیلی دیکینسون، رابرت فراست، حنیف عبدالرقیب، جان کیتس، کلودیا رنکین، والاس استیونز، الیزابت بیشاپ، نیکی جیووانی، جان اشبری، سیلویا پلات، مورگان پارکر، آدا لیمون - همه‌ی شاعرانی هستند که در لحن و صدا و سبک بسیار با یکدیگر متفاوت به نظر می‌رسند و دیوانگی‌ است که بخواهیم همه‌ی آن‌ها را با هم زیر یک چتر جمع کنیم. 

و اما در مورد خود شعر ...  این روایت کوچک فشرده چیست؟ خب مشخص است که نوعی شعر است. این هایکو در مورد چمن‌ها چطور؟ البته که این هم شعر است. این کلماتِ دستمالی‌شده‌ی مزخرف در این صفحه چطور؟ این‌ها هم شعر هستند. این لکه‌ی جوهر که این‌جا ریخته شده؟ بله، شعر است. این احساس، این ایده، این ژست، این حال‌و‌هوا؟ بله، همه‌ی این‌ها شعر هستند.  ایده‌ی آموزشِ چیزی که طبیعت آن همچنان در حال تکامل و تغییر است و رشد فزاینده و در عین حال لغزنده و پر فرازونشیبی در فرهنگِ لغت دارد، غیرممکن به نظر می رسد... اما با همه‌ی این حرف‌ها، چرا یک تلاشی نکنیم؟ چرا برای امتحان چند شعر ننویسیم؟

بهترین راه برای تلاش و درک شعر – و در نهایت نوشتنِ آن – صرفاً خواندن آن است و اجازه دهید تا فرم و منطق آن به‌تدریج در ضمیر ناخودآگاهِ شما نفوذ کند. البته هر خواننده‌ای متفاوت است و شما همیشه نمی‌توانید پیشبینی کنید که چه نوعی از شعر به زبانِ دنیایِ شما نزدیکت‌ر است. به همین دلیل مهم است انواع متفاوتی از شعر را مطالعه کنید، تا شما را در یافتن آنچه به دنبالش هستید نه تنها سریعت‌ر و ساده‌تر کمک کند، بلکه شما را با آنچه تجربه‌ی انسانی خودتان در زندگی‌ست مواجه کند.  مگر این‌که شما یک جوجه‌محصلِ نوپا در زمینه‌ی شعر و ادبیات باشید یا مثلاً در سطحِ ارشد ادبیات تحصیل می‌کنید ( که البته من برای شما بسیار احترام قایلم ) اما فکر می‌کنم نزدیک شدن به شعر از یک زاویه‌ی جدیِ ادبی ممکن است تا حد زیادی برایِ شما اتلاف وقت و انرژی باشد. در عوض چرا با شعر مثل یک آدم گرسنه که در فروشگاه مواد غذایی هر چه در قفسه‌ها می‌بیند و فکر می‌کند ممکن است خوشمزه باشد بر می‌دارد و در سبدش می‌گذارد، رفتار نکنیم؟

 

شروع کنید.

وقتی کمی وقت گذاشتید و شعرهای متنوعی را مطالعه کردید و فهمیدید چه چیزی را دوست دارید و چه چیزی عمیقاً با احساس شما صحبت می‌کند، بهترین راه برای شروع شعر نوشتن بسیار ساده است:  «... شعر بنویسید. اگر گفتن این کار آسان‌تر از انجام آن به نظر می‌رسد، یا اگر وحشت صفحه‌ی خالی بیش از حد طاقت‌فرساست، کافی است کمی به خودتان رجوع کنید. در مورد این‌که کجا هستید و در این لحظه چه احساسی دارید بنویسید و به اندازه و شکل شعرهایی که دوست دارید نگاه کنید و از خودتان بپرسید من چگونه می‌توانم این کار را انجام دهم؟ چگونه می‌توانم این موضوع را مختص به خودم کنم؟ 

در پنج سال گذشته من در شهر نیویورک یک کارگاه به نام «شعر و عکاسی» دارم. این کلاس از طریق «باشگاه دوربین نیویورک» (The Camera Club of NY) فعالیت خود را آغاز کرد و در ابتدا برای عکاسانی تشکیل شد که می‌خواستند با نوشتن شعر به‌عنوان راهی برای پاسخ دادن و تأمل در آثار بصری خود کندوکاو کنند. در نهایت کلاس به روی افراد غیرعکاس نیز باز شد و من متوجه شدم که مفهوم کلاس  و البته تمرین‌ها، برای همه کارساز است. همه‌ی ما روابط پیچیده‌ای با تصاویر داریم. از آن‌جایی که همهی ما گوشی هوشمند داریم و دایماً از آن برای گرفتن تصویر از خودمان و اطرافیانمان و هر آنچه پیرامونمان می‌بینیم هستیم، می‌توانیم با استفاده از این تصاویر موجود یک جهش بلند و آسان به سمت نوشتن شعر برداریم. 

همان‌طور که قبلاً اشاره کردم، مطمئن نیستم که واقعاً بتوان به کسی آموزش داد که چگونه یک شعر خوب بنویسد، اما تکنیک من همیشه این بوده است که هر هفته به دانشجویانم شعرهای متنوعی بدهم تا به آن‌ها نگاه کنند و سپس خودشان را برای سرودن شعر، رها و آزاد حس کنند. من به‌شدت اعتقاد دارم که وقتی مردم در مورد واقعیت زندگی خود می‌نویسند و اشعار خود را با جزئیات حسیِ ملموسِ آن بیان می‌کنند، برخلافِ ایده‌های انتزاعی مانند «عشق»، اثرشان به شدت سرزنده و جذاب است. با در نظر گرفتن این موضوع، در این‌جا به چهار روش که می‌توان از طریق تماشای عکس به سرودن شعر رسید اشاره میکنم:

 

روش اول: «پاسخ دادن»

شعری بنویسید که با شرح عکسی که در اختیار دارید شروع شود. در خاطرات برانگیخته‌شده توسط عکس غوطه‌ور شوید یا نشان دهید که عکس چه اهمیت شخصی برای شما دارد. 

برای الهام گرفتن، «درس تاریخ» اثرِ ناتاشا ترتیوی را بخوانید.

 

روش دوم: «لحظه»

با استفاده از یکی از عکس‌های خود، به عقب برگردید و سعی کنید آنچه در لحظه‌ی ثبت عکس برای شما یا عکاس آن اتفاق‌افتاده، توصیف کنید. چه چیزی باعث شد که این عکس را بگیرید؟ چه چیزی در آن لحظه بود که از نظر شما نیاز به مستندسازی داشت، و چرا آن لحظه تا این حد برای شما داستان داشت؟ شعر باید به خود عکس دوخته شده باشد – نوعی توضیح شاعرانه از خلقت عکس.

برای الهام گرفتن، به این اشعار سری بزنید:

«عکس دهمین سالگرد، 1952» - اثر میلر ویلیامز

«عکسی از 11 سپتامبر» - اثر ویسواوا شیمبورسکا

«عکس از تجمع مردم در حالِ دست تکان دادن» - اثر کلارنس میجر

«عکس مردی در حال رانندگی در غروب : 1914، 2008» - اثرِ ریچارد بلانکو

 

روش سوم: «چشم‌انداز»

با استفاده از یکی از عکس‌های خود که یک چشم‌ا‌نداز و منظره‌ی خاصی را به تصویر می‌کشد شعری بنویسید. روی توصیف مکان تمرکز کنید. به جای بیانِ تفسیرهای اضافی در مورد موضوع، فقط روی جزئیات فیزیکی محیط تمرکز کنید و  توصیفی مناسب از تصویر برای کسی که واقعاً عکس شما را ندیده است ایجاد کنید. 

برای الهام گرفتن، به این اشعار سری بزنید:

«طبیعت بی‌جان در منظره» - اثر شارون اولدز

«آنچه به نظر ما می‌رسد و کلماتی که استفاده می‌کنیم» - اثر آدا لیمون

«منظرهای انبوه از درختان» - اثر الن برایانت وُگت

«پرنده» - اثر دوریان لاکس

از تجربه کردن فرم‌ها نترسید.

غزل، هایکو، سستینا، قصیده، مرثیه - همه‌ی این‌ها اشکال شاعرانه‌ای هستند که در نوع خود زیبا و مهمند اما صادقانه بگوییم، هرگز نیازی به فکر کردن به آن‌ها ندارید (مگر این‌که بخواهید!). بسیاری از دانشجویان شعر من با این رویکرد به کلاس می‌آیند که از آن‌ها انتظار می‌رود در یکی از این اشکال بنویسند، یا این‌که «شعرهای واقعی» به‌نوعی کلیشه‌ای در یکی از این قالب‌ها وجود دارد. اما با درک این موضوع که شعر مانند هر هنر دیگری، در نهایت هیچ قانون خاصی ندارد و شما می‌توانید هر کاری که دلتان بخواهد انجام دهید، برای آن‌ها آرامش‌بخش است و یک نفس‌راحت می‌کشند. 

در حالی که شما هرگز نباید به برخی از قوانین قدیمیِ خاک‌گرفته پایبند باشید، اما اعتقاد دارم برای بسیاری از افراد تجربه کردن و کار کردن با فرم‌ها می‌تواند شروع خوبی برای درک شعر باشد.

مسلماً بهترین راه برای درک چگونگی به وجود آمدن یک غزل از درون به بیرون، نوشتن غزل است. برخی افراد متوجه می شوند که داشتن چارچوبی برای کار کردن در واقع آسان‌تر و کم‌دردسرتر از این است که با دست باز و بدون محدودیت، به روش خود بنویسند. توصیه‌ی من این است که برخی از فرم‌ها را امتحان کنید ـ برای مثال سعی کنید هایکو بنویسید ـ و همچنین از تقلید شکل و سبک شعرهایی که اتفاقاً دوست دارید نترسید. هنگامی که تمرین کردنِ نوشتن شعر تبدیل به یک امر عادی شد، تقلید کردن در نهایت محو می‌شود و سبکِ خود شما ظاهر می‌شود و این اتفاق معمولاً زودتر از آنچه انتظار دارید می‌افتد.

یکی از تمرین‌هایی که اخیراً شاگردانم با آن بسیار سرگرم شده‌اند و ارتباط برقرار کرده‌اند، مربوط می‌شود به نوشتن نسخه‌ی جدید و منحصر‌به‌فردِ خود از یک غزل که در واقع «غزلی‌ست در یک قالب خاص خطاب به یک موضوعی خاص». برای مثال  براساس قصیده 2016 شاعر شارون اولدز، از دانشجویانم می‌خواهم که به سادگی شعری بنویسند که موضوع آن جشن گرفتن یک رویدادی باشد. 

 

روش چهارم: «قصیده»

از آن‌جایی که گاهی اوقات همه ما از نگاه کردن و پرداختن به خودمان خسته می شویم، دریافته‌ام که کار با تصاویری که اتفاقی پیدا کرده‌ایم به‌طوری که هیچ سبقه و تاریخچه‌ای پشت آن برایمان نباشد یا در حقیقت هیچ خاطره‌ای با آن نساخته باشیم ـ بدون آن‌که انتظارش را داشته باشیم، می‌تواند راهی بسیار عمیق برای بازتاب زندگی خودمان باشد. تصاویرِ یافت‌شده می توانند خاطرهای غیرمنتظره را برانگیزند و تداعی‌هایی را که به‌ندرت می‌توانیم پیش‌بینی کنیم ترسیم کنند، که این خودش یک خوراکِ عالی برای شعر است. یک عکس با فاکتورهای ذکر شده پیدا کنید و یک قصیده برای یک شخص، مکان و یا یک چیزی در این شمایل بنویسید.

برای الهام گرفتن، به این اشعار سری بزنید:

«قصیدهای برای خواهرم»ـ اثر شارون اولدز

«قصیده‌ی ماهی تُنِ بزرگ در بازار» ـ اثر پابلو نرودا

«قصیده‌ی پوست سیاه» ـ اثر آشانتی اندرسون

«قصیده‌ی برای تویوتای من»ـ اثر کله گروم

در این‌جا هیچ پاسخ اشتباهی وجود ندارد.

یکی از نکات درخشان و در عین حال عجیب در مورد شعر این است که از نظر تاریخی، شعر یک شکل هنری‌ست که در انواع قوانین و قراردادها گره خورده است که در نهایت به‌طور همزمان بی‌معنا هم هستند. اغلب دانشجویانِ من به کارگاهِ من مراجعه می‌کنند و جملاتی مانند «نمی‌دونم این کار رو درست انجام دادم؟» یا جمله‌ا‌ی که زیاد می‌شنوم و بسیار هم در ذهنم ماندگار است: «من یه چیزی نوشتم اما مطمئن نیستم واقعاً شعره یا نه؟» می‌گویند. پاسخ من به اظهاراتی از این قبیل همیشه یکسان است: «هیچ مسیرِ اشتباهی برای انجام این کار وجود ندارد، و اگر چیزی نوشتید و خودتان به آن شعر می‌گویید پس حتماً شعر است. بنا به تجربه‌ام، نشانه‌ی واقعی موفق بودن یک شعر به ظاهر آن نیست، بلکه نتیجه‌ای‌ است که از آن در شما به هنگام سرودن ایجاد می‌شود.» این‌که آگاه باشید چه احساسی را در شما ایجاد می‌کند. البته دیدن لغت‌بازی‌های جالب و استعاره‌های ابداعی و شاهکارهای خیره‌کننده غزل و اصلاً همه‌ی چیزهایی که شعر به آن معروف است، در غایت خود بسیار درخشان است، اما اگر همه‌ی این عناصر در خدمت ایده‌ی خوبی نباشد و اشاره‌ای به‌نوعی حقیقت و نگرش نداشته باشد، خب این‌همه زیبایی مدهوش‌کننده برای چه؟ 

یکی از بهترین توصیه‌های من برای نوشتن، به‌خصوص در سرودن شعر، این است که آن‌ها را طوری بنویسید که انگار هیچ‌کس قرار نیست آن‌ها را بخواند. نه مادرت، نه عشقت و نه هیچ احدالناسی. این‌که آیا کار خود را به اشتراک با دیگران می‌گذارید یا نه، یک نگرانی برای بعدترهاست. آنچه مهم است این است که تمرینِ سرودنِ شعر برای شما چگونه کار می‌کند؟ - به‌عنوان نوعی مراقبه‌ است؟ راهی‌ است برای درک جهان؟ یا یک نوع میکروفون است برای بازگو کردنِ آنچه در ذهن و قلب شما می‌گذرد؟ برای من شعر در مقطعی تمام موارد بالا را در بر گرفته بود. ترفندی که برای هر نوع نوشتن خلاقانه همیشه جواب می‌دهد این است که از موانعِ راه خود عبور کنید، تمام صداهای منفی درونی که به شما می‌گویند داستان‌ها و ایده‌هایتان مهم یا معنادار نیستند را خفه کنید، قوانین دلخواهِ خودتان را تنظیم کنید، و واقعاً به ندایِ درونِ خودتان گوش دهید. شعر، شاید بیش از هر هنر ادبی دیگری، این ویژگیِ منحصربه‌فرد را دارد تا ما را به عمیق‌ترین احساستِ خودمان وصل کند و صدایی بشود برای بیان کردنِ بلند و جسورانه‌ی این احساست. هیچ دلیلی وجود ندارد که به این تجربه‌ی ناب دست پیدا نکنیم.  

ادامه دارد...

چگونه شعر بنویسیم؟

تلاش نکن برای یاد گرفتن. فقط بخوان.

در اواسط دهه‌ی 90 تصمیم گرفتم از هر نوع آینده‌ی به‌دردبخوری چشم‌پوشی کنم و بروم فوق‌لیسانسِ شعر بگیرم. خاطره‌ی جالبی از مادربزرگم به یاد دارم که ‌پرسید: «چرا این کار رو می‌کنی؟ مگه می‌شه به کسی یاد داد که چه‌ جوری شعر بنویسه؟ شما یا بلدی شعر بگی یا بلد نیستی. مگه نه؟ » از برخی جهات، حق با او بود - شعر چیز عجیب و پیچیده‌ای‌ست که سخت می‌توان تلاش کرد تا به کسی یاد داد. شعر اشکال و قواعد فراوانی دارد که همگی قابل‌تغییر، بی‌ثبات و اغلب بی‌معنا هستند. امیلی دیکینسون، رابرت فراست، حنیف عبدالرقیب، جان کیتس، کلودیا رنکین، والاس استیونز، الیزابت بیشاپ، نیکی جیووانی، جان اشبری، سیلویا پلات، مورگان پارکر، آدا لیمون - همه‌ی شاعرانی هستند که در لحن و صدا و سبک بسیار با یکدیگر متفاوت به نظر می‌رسند و دیوانگی‌ است که بخواهیم همه‌ی آن‌ها را با هم زیر یک چتر جمع کنیم. 

و اما در مورد خود شعر ...  این روایت کوچک فشرده چیست؟ خب مشخص است که نوعی شعر است. این هایکو در مورد چمن‌ها چطور؟ البته که این هم شعر است. این کلماتِ دستمالی‌شده‌ی مزخرف در این صفحه چطور؟ این‌ها هم شعر هستند. این لکه‌ی جوهر که این‌جا ریخته شده؟ بله، شعر است. این احساس، این ایده، این ژست، این حال‌و‌هوا؟ بله، همه‌ی این‌ها شعر هستند.  ایده‌ی آموزشِ چیزی که طبیعت آن همچنان در حال تکامل و تغییر است و رشد فزاینده و در عین حال لغزنده و پر فرازونشیبی در فرهنگِ لغت دارد، غیرممکن به نظر می رسد... اما با همه‌ی این حرف‌ها، چرا یک تلاشی نکنیم؟ چرا برای امتحان چند شعر ننویسیم؟

بهترین راه برای تلاش و درک شعر – و در نهایت نوشتنِ آن – صرفاً خواندن آن است و اجازه دهید تا فرم و منطق آن به‌تدریج در ضمیر ناخودآگاهِ شما نفوذ کند. البته هر خواننده‌ای متفاوت است و شما همیشه نمی‌توانید پیشبینی کنید که چه نوعی از شعر به زبانِ دنیایِ شما نزدیکت‌ر است. به همین دلیل مهم است انواع متفاوتی از شعر را مطالعه کنید، تا شما را در یافتن آنچه به دنبالش هستید نه تنها سریعت‌ر و ساده‌تر کمک کند، بلکه شما را با آنچه تجربه‌ی انسانی خودتان در زندگی‌ست مواجه کند.  مگر این‌که شما یک جوجه‌محصلِ نوپا در زمینه‌ی شعر و ادبیات باشید یا مثلاً در سطحِ ارشد ادبیات تحصیل می‌کنید ( که البته من برای شما بسیار احترام قایلم ) اما فکر می‌کنم نزدیک شدن به شعر از یک زاویه‌ی جدیِ ادبی ممکن است تا حد زیادی برایِ شما اتلاف وقت و انرژی باشد. در عوض چرا با شعر مثل یک آدم گرسنه که در فروشگاه مواد غذایی هر چه در قفسه‌ها می‌بیند و فکر می‌کند ممکن است خوشمزه باشد بر می‌دارد و در سبدش می‌گذارد، رفتار نکنیم؟

 

شروع کنید.

وقتی کمی وقت گذاشتید و شعرهای متنوعی را مطالعه کردید و فهمیدید چه چیزی را دوست دارید و چه چیزی عمیقاً با احساس شما صحبت می‌کند، بهترین راه برای شروع شعر نوشتن بسیار ساده است:  «... شعر بنویسید. اگر گفتن این کار آسان‌تر از انجام آن به نظر می‌رسد، یا اگر وحشت صفحه‌ی خالی بیش از حد طاقت‌فرساست، کافی است کمی به خودتان رجوع کنید. در مورد این‌که کجا هستید و در این لحظه چه احساسی دارید بنویسید و به اندازه و شکل شعرهایی که دوست دارید نگاه کنید و از خودتان بپرسید من چگونه می‌توانم این کار را انجام دهم؟ چگونه می‌توانم این موضوع را مختص به خودم کنم؟ 

در پنج سال گذشته من در شهر نیویورک یک کارگاه به نام «شعر و عکاسی» دارم. این کلاس از طریق «باشگاه دوربین نیویورک» (The Camera Club of NY) فعالیت خود را آغاز کرد و در ابتدا برای عکاسانی تشکیل شد که می‌خواستند با نوشتن شعر به‌عنوان راهی برای پاسخ دادن و تأمل در آثار بصری خود کندوکاو کنند. در نهایت کلاس به روی افراد غیرعکاس نیز باز شد و من متوجه شدم که مفهوم کلاس  و البته تمرین‌ها، برای همه کارساز است. همه‌ی ما روابط پیچیده‌ای با تصاویر داریم. از آن‌جایی که همهی ما گوشی هوشمند داریم و دایماً از آن برای گرفتن تصویر از خودمان و اطرافیانمان و هر آنچه پیرامونمان می‌بینیم هستیم، می‌توانیم با استفاده از این تصاویر موجود یک جهش بلند و آسان به سمت نوشتن شعر برداریم. 

همان‌طور که قبلاً اشاره کردم، مطمئن نیستم که واقعاً بتوان به کسی آموزش داد که چگونه یک شعر خوب بنویسد، اما تکنیک من همیشه این بوده است که هر هفته به دانشجویانم شعرهای متنوعی بدهم تا به آن‌ها نگاه کنند و سپس خودشان را برای سرودن شعر، رها و آزاد حس کنند. من به‌شدت اعتقاد دارم که وقتی مردم در مورد واقعیت زندگی خود می‌نویسند و اشعار خود را با جزئیات حسیِ ملموسِ آن بیان می‌کنند، برخلافِ ایده‌های انتزاعی مانند «عشق»، اثرشان به شدت سرزنده و جذاب است. با در نظر گرفتن این موضوع، در این‌جا به چهار روش که می‌توان از طریق تماشای عکس به سرودن شعر رسید اشاره میکنم:

 

روش اول: «پاسخ دادن»

شعری بنویسید که با شرح عکسی که در اختیار دارید شروع شود. در خاطرات برانگیخته‌شده توسط عکس غوطه‌ور شوید یا نشان دهید که عکس چه اهمیت شخصی برای شما دارد. 

برای الهام گرفتن، «درس تاریخ» اثرِ ناتاشا ترتیوی را بخوانید.

 

روش دوم: «لحظه»

با استفاده از یکی از عکس‌های خود، به عقب برگردید و سعی کنید آنچه در لحظه‌ی ثبت عکس برای شما یا عکاس آن اتفاق‌افتاده، توصیف کنید. چه چیزی باعث شد که این عکس را بگیرید؟ چه چیزی در آن لحظه بود که از نظر شما نیاز به مستندسازی داشت، و چرا آن لحظه تا این حد برای شما داستان داشت؟ شعر باید به خود عکس دوخته شده باشد – نوعی توضیح شاعرانه از خلقت عکس.

برای الهام گرفتن، به این اشعار سری بزنید:

«عکس دهمین سالگرد، 1952» - اثر میلر ویلیامز

«عکسی از 11 سپتامبر» - اثر ویسواوا شیمبورسکا

«عکس از تجمع مردم در حالِ دست تکان دادن» - اثر کلارنس میجر

«عکس مردی در حال رانندگی در غروب : 1914، 2008» - اثرِ ریچارد بلانکو

 

روش سوم: «چشم‌انداز»

با استفاده از یکی از عکس‌های خود که یک چشم‌ا‌نداز و منظره‌ی خاصی را به تصویر می‌کشد شعری بنویسید. روی توصیف مکان تمرکز کنید. به جای بیانِ تفسیرهای اضافی در مورد موضوع، فقط روی جزئیات فیزیکی محیط تمرکز کنید و  توصیفی مناسب از تصویر برای کسی که واقعاً عکس شما را ندیده است ایجاد کنید. 

برای الهام گرفتن، به این اشعار سری بزنید:

«طبیعت بی‌جان در منظره» - اثر شارون اولدز

«آنچه به نظر ما می‌رسد و کلماتی که استفاده می‌کنیم» - اثر آدا لیمون

«منظرهای انبوه از درختان» - اثر الن برایانت وُگت

«پرنده» - اثر دوریان لاکس

از تجربه کردن فرم‌ها نترسید.

غزل، هایکو، سستینا، قصیده، مرثیه - همه‌ی این‌ها اشکال شاعرانه‌ای هستند که در نوع خود زیبا و مهمند اما صادقانه بگوییم، هرگز نیازی به فکر کردن به آن‌ها ندارید (مگر این‌که بخواهید!). بسیاری از دانشجویان شعر من با این رویکرد به کلاس می‌آیند که از آن‌ها انتظار می‌رود در یکی از این اشکال بنویسند، یا این‌که «شعرهای واقعی» به‌نوعی کلیشه‌ای در یکی از این قالب‌ها وجود دارد. اما با درک این موضوع که شعر مانند هر هنر دیگری، در نهایت هیچ قانون خاصی ندارد و شما می‌توانید هر کاری که دلتان بخواهد انجام دهید، برای آن‌ها آرامش‌بخش است و یک نفس‌راحت می‌کشند. 

در حالی که شما هرگز نباید به برخی از قوانین قدیمیِ خاک‌گرفته پایبند باشید، اما اعتقاد دارم برای بسیاری از افراد تجربه کردن و کار کردن با فرم‌ها می‌تواند شروع خوبی برای درک شعر باشد.

مسلماً بهترین راه برای درک چگونگی به وجود آمدن یک غزل از درون به بیرون، نوشتن غزل است. برخی افراد متوجه می شوند که داشتن چارچوبی برای کار کردن در واقع آسان‌تر و کم‌دردسرتر از این است که با دست باز و بدون محدودیت، به روش خود بنویسند. توصیه‌ی من این است که برخی از فرم‌ها را امتحان کنید ـ برای مثال سعی کنید هایکو بنویسید ـ و همچنین از تقلید شکل و سبک شعرهایی که اتفاقاً دوست دارید نترسید. هنگامی که تمرین کردنِ نوشتن شعر تبدیل به یک امر عادی شد، تقلید کردن در نهایت محو می‌شود و سبکِ خود شما ظاهر می‌شود و این اتفاق معمولاً زودتر از آنچه انتظار دارید می‌افتد.

یکی از تمرین‌هایی که اخیراً شاگردانم با آن بسیار سرگرم شده‌اند و ارتباط برقرار کرده‌اند، مربوط می‌شود به نوشتن نسخه‌ی جدید و منحصر‌به‌فردِ خود از یک غزل که در واقع «غزلی‌ست در یک قالب خاص خطاب به یک موضوعی خاص». برای مثال  براساس قصیده 2016 شاعر شارون اولدز، از دانشجویانم می‌خواهم که به سادگی شعری بنویسند که موضوع آن جشن گرفتن یک رویدادی باشد. 

 

روش چهارم: «قصیده»

از آن‌جایی که گاهی اوقات همه ما از نگاه کردن و پرداختن به خودمان خسته می شویم، دریافته‌ام که کار با تصاویری که اتفاقی پیدا کرده‌ایم به‌طوری که هیچ سبقه و تاریخچه‌ای پشت آن برایمان نباشد یا در حقیقت هیچ خاطره‌ای با آن نساخته باشیم ـ بدون آن‌که انتظارش را داشته باشیم، می‌تواند راهی بسیار عمیق برای بازتاب زندگی خودمان باشد. تصاویرِ یافت‌شده می توانند خاطرهای غیرمنتظره را برانگیزند و تداعی‌هایی را که به‌ندرت می‌توانیم پیش‌بینی کنیم ترسیم کنند، که این خودش یک خوراکِ عالی برای شعر است. یک عکس با فاکتورهای ذکر شده پیدا کنید و یک قصیده برای یک شخص، مکان و یا یک چیزی در این شمایل بنویسید.

برای الهام گرفتن، به این اشعار سری بزنید:

«قصیدهای برای خواهرم»ـ اثر شارون اولدز

«قصیده‌ی ماهی تُنِ بزرگ در بازار» ـ اثر پابلو نرودا

«قصیده‌ی پوست سیاه» ـ اثر آشانتی اندرسون

«قصیده‌ی برای تویوتای من»ـ اثر کله گروم

در این‌جا هیچ پاسخ اشتباهی وجود ندارد.

یکی از نکات درخشان و در عین حال عجیب در مورد شعر این است که از نظر تاریخی، شعر یک شکل هنری‌ست که در انواع قوانین و قراردادها گره خورده است که در نهایت به‌طور همزمان بی‌معنا هم هستند. اغلب دانشجویانِ من به کارگاهِ من مراجعه می‌کنند و جملاتی مانند «نمی‌دونم این کار رو درست انجام دادم؟» یا جمله‌ا‌ی که زیاد می‌شنوم و بسیار هم در ذهنم ماندگار است: «من یه چیزی نوشتم اما مطمئن نیستم واقعاً شعره یا نه؟» می‌گویند. پاسخ من به اظهاراتی از این قبیل همیشه یکسان است: «هیچ مسیرِ اشتباهی برای انجام این کار وجود ندارد، و اگر چیزی نوشتید و خودتان به آن شعر می‌گویید پس حتماً شعر است. بنا به تجربه‌ام، نشانه‌ی واقعی موفق بودن یک شعر به ظاهر آن نیست، بلکه نتیجه‌ای‌ است که از آن در شما به هنگام سرودن ایجاد می‌شود.» این‌که آگاه باشید چه احساسی را در شما ایجاد می‌کند. البته دیدن لغت‌بازی‌های جالب و استعاره‌های ابداعی و شاهکارهای خیره‌کننده غزل و اصلاً همه‌ی چیزهایی که شعر به آن معروف است، در غایت خود بسیار درخشان است، اما اگر همه‌ی این عناصر در خدمت ایده‌ی خوبی نباشد و اشاره‌ای به‌نوعی حقیقت و نگرش نداشته باشد، خب این‌همه زیبایی مدهوش‌کننده برای چه؟ 

یکی از بهترین توصیه‌های من برای نوشتن، به‌خصوص در سرودن شعر، این است که آن‌ها را طوری بنویسید که انگار هیچ‌کس قرار نیست آن‌ها را بخواند. نه مادرت، نه عشقت و نه هیچ احدالناسی. این‌که آیا کار خود را به اشتراک با دیگران می‌گذارید یا نه، یک نگرانی برای بعدترهاست. آنچه مهم است این است که تمرینِ سرودنِ شعر برای شما چگونه کار می‌کند؟ - به‌عنوان نوعی مراقبه‌ است؟ راهی‌ است برای درک جهان؟ یا یک نوع میکروفون است برای بازگو کردنِ آنچه در ذهن و قلب شما می‌گذرد؟ برای من شعر در مقطعی تمام موارد بالا را در بر گرفته بود. ترفندی که برای هر نوع نوشتن خلاقانه همیشه جواب می‌دهد این است که از موانعِ راه خود عبور کنید، تمام صداهای منفی درونی که به شما می‌گویند داستان‌ها و ایده‌هایتان مهم یا معنادار نیستند را خفه کنید، قوانین دلخواهِ خودتان را تنظیم کنید، و واقعاً به ندایِ درونِ خودتان گوش دهید. شعر، شاید بیش از هر هنر ادبی دیگری، این ویژگیِ منحصربه‌فرد را دارد تا ما را به عمیق‌ترین احساستِ خودمان وصل کند و صدایی بشود برای بیان کردنِ بلند و جسورانه‌ی این احساست. هیچ دلیلی وجود ندارد که به این تجربه‌ی ناب دست پیدا نکنیم.  

ادامه دارد...

تک نگاری

شعرها

من به این خونه برنمی‌گردم

من به این خونه برنمی‌گردم

فاطمه شمس

 قدیمی‌ها به عاشق‌پیشه، خاطرخواه می‌گویند

قدیمی‌ها به عاشق‌پیشه، خاطرخواه می‌گویند

آیدا دانشمندی

سفر‌نامه‌ی این تابستان

سفر‌نامه‌ی این تابستان

جواد مجابی

پنجره

پنجره

فروغ فرخزاد