یا زخم زبان بر سر قلبم نگذارید
یا لطف کنید اینهمه مرهم نگذارید
یا «مزدِ تمام است و یا منتِ تام» است
یا سفره نچینید و یا کم نگذارید
باید که به حال خودم این بار بگریم
غم هست. شما بار، بر این غم نگذارید.
چشمان من از بی کسیام خشک به در شد
بر خشکیِ این چشم، دگر نم نگذارید
از باغ دل خویش نرانید کسی را
یک داغِ دگر، بر دل آدم نگذارید
دل از پس دل میشکند... بر سر آنید
تا ریشهی دل در همه عالم نگذارید
دنیا که خودش شعلهور از حسرت ما هست
پس هیزم غم زیر جهنم نگذارید
القصه که یا خار دل دوست نباشید
یا روی مزارش گل مریم نگذارید