برگشتم
تاریکی پیش از من به خانه رسیده بود
این سیاهی غلیظ خودش را به همهجا مالیده بود و
تو نبودی
نبودنت بیشتر از نبودن بود
تنهایی خودش را در رگهایم به پیش میبرد
مثل تو که آرام، راهت را باز کردی و کمکم از دهلیزهایم گذشتی
از مغزم
از چشمانم
از دهانم
من تو بودم
من تو شده بودم
در این تاریکی بیربط تو نبودی،جهان بود اما تو نبودی
زندگی راهش را رفت و برنگشت
شبیه تو که رفتی و برنگشتی