خانواده چه حسِّ خوبی داشت
تویِ روزایِ توسری خورده
پوریای ولیِ این روزا
تویِ کوچه سکندری خورده
بتمن از روی بالکن افتاد
توی این ازدحامِ بیمعنا
مرگِ قوی سفید رویِ سِن
رقصِ زیبای زن، شبِ اجرا
خنده ی تلخِ باستِر کیتون
حسِّ بوییدنِ گلی در ماه
کشتنِ غولِ آخرِ تِیکِن
سالها گم شدن میان راه
زندگی یک قطارِ بیمقصد
کفشهایی که تا به تا بودند
خوابِ ماهیِ توی تنگِ بلور
صوتهایی که بیصدا بودند
عنکبوتی نشسته در مغزم
خانهای که سیاه اَست، فروغ
چه قَدَر روزهام سرحالاند
روزهایی چه شادمانه، دروغ
ساعت ۸/۵بافلینی
ساعت ۵ عصر با لورکا
آخرت از تَهِ دلش میگفت
چه قَدَر دوست دارمت دنیا