تلقی هر انسانی دربارهی مرگ، به جهانبینی او بازمیگردد، اما به باور من مرگ جسمی نویسنده (در معنای عام) آغاز حیات دیگر اوست. از آن پس کالبد او کلماتاند و دیگران از همین طریق با او ارتباط برقرار میکنند.
محمود کیانوش (1313-1399) بهتازگی بر «مرکبی چوبین» نشسته است. او در بیشتر عرصهها و قالبهای نوشتاری قلم زده است: شعر (فارسی و انگلیسی)، داستان (کوتاه، بلند، رمان)، نمایشنامه، نقد و نظریهی ادبی. حاصل این نوشتنهای مدام، کتابهای چاپشده و نشدهایست که نیازی به برشمردنشان نیست.
من طی دهسال با او ارتباط مستمر داشتم و حاصل آن، کتاب چاپنشدهی «شناختنامهی محمود کیانوش» است که هنوز روی دستم مانده و یگانه نسخهِ آن نزد «علیرضا رئیسدانایی» مدیر انتشارات نگاه است، البته نه برای چاپ و انتشار بلکه فقط برای مطالعه.
اکنون از من خواسته شده است تا دربارهی کارنامهی کیانوش بنویسم. گسترهی موضوعی فعالیتهای او آنقدر متکثر است که نمیتوان در این مجال همهی آن را کلمهپذیر کرد. اگرچه این کار را پیشترها در شناختنامه انجام داده بودم و اکنون میکوشم به مدد حافظه، قلمانداز و موجز به همانها اشاره کنم.
محمود کیانوش منتقد
نخستین و بهنظر من پررنگترین چهرهی کیانوش، چهرهی منتقدانهی اوست که گاه با نوشتههای ژورنالیستی جلوهگر میشود و گاه در کتابی. کیانوش از جمله منتقدان متفاوت معاصر است. او هیچگاه مرعوب جریان حاکم نشد و در «حلقه» و محفلی قرار نگرفت. نخستین نوشتهی ژورنال او که به سالهای آغازین جوانیاش بازمیگردد، نوشتهای در نقد رباعیات نیماست. دومین مقالهای که واکنشهای زیادی را در بر داشت، مقالهای دربارهی داستانهای کوتاه آلاحمد بود که در «مجلهی هنر و اندیشه» منتشر شد. خود او مدعی بود که پس از انتشار این مقاله، آلاحمددوستان به او حمله کردند و دربارهی او و کتابهایش از هر استخفافی فروگذار نکردند. تکامل نگاه منتقدانهی کیانوش در کتاب پژوهشی و تأملبرانگیز «نیما و شعر کلاسیک» جلوهگر است. در این کتاب، از تقلیدهای نیما از شعر و نظریههای اروپایی و شعر نظامی گنجوی، خاصه در مبحث هنجارگریزی زبانی، پرده برداشته میشود و جسورانه از ضعفهای نیما در شعر کلاسیک سخن گفته میشود.
رویکرد کیانوش در عرصهی نقد پیرو این سخن فوکوست: «باید عادت دفاع از مردان بزرگ را ترک کنیم.» کیانوش در زمانهای که دیگران «پسافو»هایی را علم میکردند یا کسانی پسافووار خود را خدا میانگاشتند و طوطیانی را تربیت میکردند که بگویند: پسافو خداست، یکتنه ایستاد و نوشت.
نوع نگاه او به متن نیز درخور توجه است. دایرهی شمول انتقاد ادبیاش تا «نقد نو» پیش میرود. فراموش نمیکنم روزی نظرش را در باب نوشتهای جویا شدم که نگاهی فرمالیستی به متنی داشت، برآشفته گفت: اینها نقد نیستند. بههرروی گاهی عرصهی نوشتار او را «پسند»ها دربرمیگرفت، به «نظریه»ها بیاعتنا بود و از رهگذر «چه گفتن» و «تجربه» به متن مینگریست. به همین دلیل بود که برخی از منتقدان نوشتههای او را «انشاءنویسی» مینامیدند.
کیانوش ادبیات کلاسیک فارسی را خوب خوانده بود، با ادبیات جهانی آشنایی داشت، و اساساً به تعبیر «امبرتو اکو»، «خوانندهی نمونهای» بود، اما پسندهای مطلقگرایانهای هم داشت که گمان نمیبرم تا واپسین دم از آنها عدول کرده باشد. باری، او در عرصههای گوناگون کتابهایی دارد که چهرهی منتقدانهاش را نمایان میکند. در عرصهی ادبیات کودک (کتاب «شعر کودک در ایران») در زمینهی فلسفهی هنر (کتاب «نظم، فضیلت و زیبایی») در عرصهی شعر (کتاب «شعر زبان کودکی انسان») و حتی نقد با رویکردی تاریخی (کتاب «قدما و نقد ادبی»).
کیانوش مترجم
در شناختنامه، بخش بسیار مهمی وجود دارد به نامِ «محمود کیانوش بهروایت محمود کیانوش» که خودزندگینامهی اوست. در آنجا اشاره میکند که برای تمرین و شناخت ادبیات بود که بهسمت ترجمه رفت. در همان روایت، به چگونگی ترجمهی نخستین کتاب، به خدایی ناشناختهی استاینبک، اشاره میکند. مخاطبان آن روزهای او (1335) اعضای خانوادهاش بودند که در هفته یکیدو شب فصلهایی را که ترجمه کرده بود، برایشان میخواند. اساساً نگاه کیانوش به ترجمه، نگاهی ابزاری بود و در خدمت اهداف «خوانندهی نمونه»ای قرار میگرفت که در وجود او بود. اندرز همیشگیاش به من این بود که بیواسطه ادبیات جهان را بخوان. بنابراین ترجمه برای کیانوش ابزاری بود برای خواندن و بهقول خودش در روایت، اگر کتابی آنچنان بر او تأثیر میگذاشت و میدید که برای جامعهی فرهنگی نیز مفید است، آن را بهدست چاپ میسپرد. باید اذعان کرد، اغلب ترجمههای او راهی تازه را در عرصهی داستان نمایان کردند. از «سفر دراز روز در شب» یوجین اونیل تا «مالون میمیردِ» بکت که بر داستاننویسی خود او نیز تأثیر بسیاری گذاشت، خاصه در رمان «برف و خون» و در مجموعهداستان «و بلا آمد و شفا آمد».
در اینجا به نکتهای نیز باید اشاره کنم. کیانوش دو کتاب خودش را با اسامی مستعار و غیرایرانی منتشر کرد. بهنوعی از مقام مترجمی برای انتشار دو کتاب استفاده کرد؛ یک مجموعه شعر به نام «از پنجرههای تاج محل» که با نام مستعار «پرادیپ اوما شانکار» منتشر کرده بود و دیگری رمان «برف و خون» با نام «دیگنو دِه آلابنتزا». او علت این کار را پیشگیری از دشمنی آلاحمددوستان میدانست و از کسانی نیز نام میبرد، چون «سیروس طاهباز» و «محمود مشرف آزاد تهرانی (م. آزاد)» و به چند نوشتهی مغرضانهی ژورنالیستی در روزنامهی اطلاعات و چند مجلهی دیگر اشاره میکرد. بههرروی او در روایت بهتفصیل به این موضوع پرداخته است. کیانوش همچنین از فارسی نیز به انگلیسی ترجمه کرده است. کتاب ارزشمند «Modern Persian poetry» یکی از آثار اوست. با مقدمهی روشنگرانهای که دربردارندهی سیر تاریخی شعر مدرن فارسیست. اگر حافظهام یاری کند این کتاب حتی در فهرست کتابهای «الیت» شهرداری لندن قرار گرفت و به ناشر و مترجم نیز مبالغی پرداخت شد.
ترجمههای کیانوش نثر بسیار پاکیزهای دارد و تا آنجایی که من دیدهام به لحن نویسنده نیز وفادار است. «مالون میمیرد» یکی از ترجمههای خوب اوست که اگر اشتباه نکنم چند مقاله نیز دربارهی آن منتشر شده است.
کیانوش داستاننویس
او در ابتدا داستان کوتاه را براساس سنت داستاننویسی جمالزاده آغاز کرد. البته باید به این نکته اشاره کنم؛ داستانهای مجموعهی «قصهای و غصهای» شبیه نقلهای جمالزاده و رسول پرویزی و ابوالقاسم پاینده نبود. بلکه در انتخاب زمینهی «کودکی» و استفاده از ساختار «خاطرهگویی» به آن سنت نزدیک بود. کیانوش حتی در آن زمان نیز به ساختمان داستان کوتاه آگاه بود و عناصر در متن او متشکلتر از آن سه نویسنده بود. او در کتابهای بعدی از این سنت فاصله گرفت. تلاشهایش در دو مجموعهی «آینههای سیاه» و خاصه «و بلا آمد و شفا آمد» دیده میشود. آخرین مجموعهداستانی که از او خواندم «در طاس لغزنده» است که در یکی از داستانها طنزی سخت گزنده را نثار شاعران محفلنشین کلاسیک کرده است.
«مرد گرفتار» نخستین رمان کیانوش است که از منظری دیگر به مسئلهی آفرینش پرداخته که گمان من این است که باتوجه به مراودههایی که با «تقی مدرسی» داشته، تحت تأثیر «یکلیا و تنهایی او» قرار گرفته است. البته زبان راوی مرد گرفتار، زبان نچسبیست که به روایت، رنگِ تصنع داده است. کیانوش این را نمیپذیرفت و بر این باور بود که آلاحمددوستان به عنادی آشکار این کتاب را زیر ساطور قرار دادهاند. البته از پا ننشست و به راه خود ادامه داد. «حرف و سکوت» رمانی بود که در زمانهی خود چند گام روبهجلو بود. «غواص و ماهی» نیز رمان تأملبرانگیزیست و «در آفاق نفس» که باتوجه به شخصیت اصلی، که استاد فلسفه است، پر از اندیشهها و گزارههای فلسفی است. «باغی در کویر» -که با نظارت من چاپ شد- بازنمایی فضای روشنفکری سالهای چهل و پنجاه است. کسانی که آشنایی اندکی با آن دوره داشته باشند بهراحتی میتوانند ارجاع به شخصیتهای واقعی را دریابند، کسانی مثل «غلامحسین ساعدی»، «بهرام صادقی» و حتی «احمد شاملو» و دیگران و دیگران. کیانوش در عرصهی داستاننویسی حرفهای زیادی برای گفتن داشت و بهنظرم یکی از حوزههایی که اکنون باید دقیق و موشکافانه به آن پرداخت، همین عرصه است.
کیانوش شاعر
در کتاب مرجع «فرهنگ ادبیات فارسی» (شریفی، نشر نو،1387) ذیل نام کیانوش، واقعیتی تاریخی نوشته شده که برای من شادیبخش است. «[...] یکی از اولین کسانی بود که به شعر منثور یا شعر سپید روی آوردند.» تا آنجا که میدانم و اگر حافظهام یاری دهد، این نخستینبار است که به چنین واقعیتی اشاره میشود. بااینهمه من در کارنامهی کیانوش، شاعری را در آخرین مرتبه قرار دادهام. دلیلش را هم میگویم. نخستین کتاب شعری که از کیانوش منتشر شد، «شبستان» (1340) نام دارد، شعر نیمایی بلندی در زحافات بحر رمل (فاعلاتن) که درونهای نئوکلاسیک دارد و از لحاظ بافتار زبانی و استفاده از قافیه بسیار نزدیک به سنت شعری اخوان است. «نادر نادرپور» در گفتوگوی درازدامنی با «صدرالدین الهی» به نام «طفل صدسالهای به نام شعر نو» تبار شعر کیانوش را نزدیک به تبار شعر مکتب سخن میداند. این سخن تا حدودی درست است. کیانوش در شعرهای نیماییاش بسیار معتدل است و به سنت، خاصه از نوع خراسانیِ توصیف، گرایش دارد. در مجموعهی «آبهای خسته» است که به پختگی زبانی میرسد و شعرهای نیمایی کوتاهی را ارائه میدهد که خواندنیست. شعر کیانوش برخلاف شعر سالهای قبل از انقلاب 1357 نه دربردارندهی رومانتیک سیاه است، نه گرایشی به رمزگرایی اجتماعی دارد. به قول خودش در نامهای که مخاطبش من بودم، چنین نوشت: « فعلاً در ایران دور دورِ «اروتیکا» و «پولیتیکا»ست، چون در «عصیان» هم ما حال و حوصلهی «اصالت» را نداریم و خودمان را با «ادای عصیان» راحت میکنیم.»
کیانوش در گفتاری بر یکی از کتابهای من (تاول حکایت راه است) از گونهای شعر یاد میکند به نام «شعر برهنه» و مدعیست که این گونهی اصیل شعر جهانیست و منظور از آن، شعری عاری از هرگونه پیرایه و تکلفیست. تکلف زبانآوری، رمزسازی، وزن و غیره، و مدعی بود که شعر جهانی از پوستهی اقلیم و کشور و فرهنگ و زبان خاص به درمیآید و برای همگان ملموس میشود. خودش هم میکوشید که چنین شعر بگوید، اما از این نکته غافل بود که مثلاً شعر نرودا نخست در کشورش خوانده میشود بعد در جهان. شعر کیانوش در کشور خود بیمخاطب بود. زیرا درنهایت چیزی بود که به «تفلسف» پهلو میزد. نه زبانمحور بود و نه هنجارگریز حتی در سطح زبان. جملههایی مستقیم که پلکانی نوشته میشد و حاوی اندیشههایی بود که بهظاهر تعاطی فلسفه و حکمت بود، اما بیشتر شور رومانتیک انسانی اخلاقمدار را بازتاب میداد. این نکته را میتوان در شعر بلند «ناگهان، انسان و زمینش» (1381) دید. شعر کیانوش نه از جنس «مدرنیستهای غیرمتعارف» (این تعبیر از دکتر تسلیمی است) چون موج نو و حجم و پلاستیک و ناب است، نه شعر متعارف و رایج آن سالها و به قول خودش اروتیکا و پولیتیکا. به همین دلیل سخت مهجور است و برای اغلب خوانندگان ایرانی غریب، انگار شعری غیرایرانیست. کیانوش همواره از این موضوع دلخور بود و میگفت: «اگر در بورکینافاسو متولد شده بودم، ارج و قربم بیشتر بود.»
از کیانوش سه مجموعه شعر هم به انگلیسی منتشر شده است.« Of birds and men»، «Through the windows of taj mahal» و «the amber shell of self» که rockingham press ناشر این سهتا و Modern Persian poetry است. ترجمۀ دو کتاب اول (از پرندهها و انسان، و از پنجرههای تاجمحل) پیشتر به زبان فارسی منتشر شده بود، و مجموعه سوم نیز بهنوعی ترجمهی رباعیات اوست. مثل این نمونه:
Old and young
I was forty
And looked an old man
In the eyes of my son.
“I am still young,” I said,
But he turned his head
To hide
His laughter of disbelief.
Now that he has passed his forty
And my seventy
Is a few months away.
I say to him with a sigh:
“now I am really old,
My son!”
And he looks at me with disbelief.
And exclaims with certainty:
“who says you are old!”
که دقیقاً ترجمهی این رباعیست:
چلساله شدم، چشم پسر پیرم دید
گفتم: «نه، جوانم!» او نهانی خندید!
چلساله شد او، قریب هفتادم من
گویم: «پیرم!» گوید: «نه، که گوید پیرید؟»
محمود کیانوش در عرصهی ادبیات کودک نیز یکی از آغازگران است. خود او میگفت، این جنبه از آفرینشش بر سایر بخشها سایه انداخته است و دوست نمیداشت زیاد دربارهی آن سخن گفته شود. بااینهمه او را پدر شعر کودک ایران نامیدهاند.