پس از عبور از تنگنای صدای خروس
پس از عبور از حواسپرتی میرزا داوود وقتی که لاریهایشآنفولانزا میگیرند
پس از عبور از میدانی که رشتیها
لنگرودیها
و قزوینیها جمعند در آستانه
در میدانی وسط حیاط خانهی میرزا یا در ته باغش
لاریها منتظرند با پاشنههای شیشه کشیده/ بلند و تیز/ از لای ساکهای خویش/ گردن کشیده و ایستاده به پلیس مینگرند...
میرزا چانه میزند/ دکتر چانه میزند/ حسن ریش چانه میزند/ پالیزبان چانه میزند/ جواد چانه میزند...
همه میخندند/ همه میخروشند/ همه فریاد
همه خشم
خروسها پاشنه میزنند
تاج در زخمی
خار در تنی
پَر در منقاری دیگر
خفه، خفهخون در سینههای خروس*
حالا ما میمانیم و حیاط و جنگ و عرق و خونی که از سر و روی خروسها پاک میشوند
خونی که لیز میخورد بر زمین/ بی پلیس
همه میروند و میرزا میماند و تنفس دهان به دهان/ نفس میدهد خروسش را
دهان به دهان
خروس خفهشدهاش در خون...!