مثل همیشه مرگ تو را خواب دیدهام
مثل همیشه روی زمین مانده پیکری
مثل همیشه ابر به نعش تو تکیه کرد
مثل همیشه اشک به چشمان مادری
لخته شده چکیدهی آرایههای تو
بر قطعههای خاکی در خون شناوری
پابند ذوق زخم تو را تازه باز کرد
زاییده بیتهای تو را شعر دیگری
اینجا سکوت کار خودش را نمیکند
برخیز از میانهی فریاد دختری ـ
که خسته بود و چشمبهراه پدر نداشت
خشکید در تزاحم گلهای روسری
حرف نگفته در دهنت خاک میخورد
خوابیده زیر دفتر تو زخم بستری
کم شد طنین خندهی تو از لب زمین
خرمای ختم قایله بر نخل بیسری