چگونه رهایت کردیم؟
در آن شب سرد
پهلو به پهلوی مردگان
این خاک شور
که دریای چشممان را بلعید و نم پس نداد
از تو چه میخواست؟
ما در هیأت صدها اسب سیاه
از دشت گذشتیم
بی آنکه بدانیم
چمنزار آغوش تو را
لگد مال می کنیم
کسی بازنگشت
در آن شب شوم
چراغی رخوت گورستان را
به لرزه نینداخت
و تو
چون هزاران شب پس از این
متلاشی شدی
تا مورچهها
سلولهای کوچکت را
به دورترین نقاط زمین ببرند
به ریشهی چمنزارهای آرام
کسی نمی دانست
کوبیدن به این سنگ تیره
خواب تو را
تکان نخواهد داد
تو با عبور اسبها از دشت
کنده شدی
و زمستان
از همان روز
مست بوی علف تازه شد.