کتاب ها

Books

اشعار

poetry

صوت ها

audios

ویدئوها

videos

بیوگرافی

از ابد به بعد 

از ابد به بعد 
از تو به پایین بود 
کاش می دانستی جنس ما مخالف هم است 
کاش نبود 
تو در اصل مامان من بودی 
و مادرم چیزی نمی دانست 
ومادرت چیزی... 
ما به کسی نگفته بودیم کداممان پسر است 
کداممان دختر 
فقط باید غذا می خوردیم تا بزرگ شویم 
و داشتیم غذا می خوردیم 
و داشتیم بزرگ... 
و ما وقتی خدای زیر گنبد کبود خواب بود 
سراپا می شاشیدیم به هر چه دوست داشتیم 
و هرچه دوست نداشتیم 
و بلند بلند ریسه می رفتیم به قوس خدا در چرت 
و ما نمی دانستیم فرق پسر با دختر چیست 
فرق ما با هم در چشمهای تو بود که دو تا ذغال بودند 
و فرق ما با هم در چشمهای من بود که دو تا سوال بودند 
-چرا تو به هر چیزی نگاه کنی 
چیزی سیاه می شود 
- چرا تو هر کاری کنی گناه می شود؟ 
- دخترها یه طرف 
- پسرا یه طرف 
-مانباید آنهمه غذا می خوردیم 
-ما بزرگ شده ایم 
تو دخترشده ای 
من پسر 
ما غذا خورده ایم 
- تو دختر 
- من پسر 
و کسی که شلوار مرا پایین آورد 
دامن تو را هم بالا خواهد زد 
ناراحت نباش! 
خدا بزرگ است...

رضا صارمی