شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

چه می‌شود کرد
با این‌همه دست که از دهان برخاسته‌
لحظه‌ای...

چه می‌شود کرد
با این‌همه دست که از دهان برخاسته‌
لحظه‌ای...

انگار کنید مرده‌ای می‌سراید
پشت میزی که خاطره‌اش بود
از احتضار...

خدیجه!
در چروک‌های صورتت
در هلال گرفته‌ی زیر چشمت
در...

خدیجه!
در چروک‌های صورتت
در هلال گرفته‌ی زیر چشمت
در...

( نور می‌آید.)
رقصانده گِردِ آتش
بدون رعایت فاصله
کنار هر زن راحل

قصور واهی شیشه و
آنچه درش متصور شدم
غروب به انضمام اضطرار پله‌ها
...

مِه از پنجره داخل شد
خودش را دودی و غلیظ
فروداد
و درد را در زمان
...

به شعری برایت فکر می‌کنم
نمی- نوی- سمش
شبحی در شب، مسح شده
تلاشی...

تک نگاری

شعرها

دو شعر ازفریبا الله وردی

دو شعر ازفریبا الله وردی

فریبا اله وردی زاده

سربازها رفتند

سربازها رفتند

وجیهه نوزادی

پیشواز

پیشواز

محمد رضا روزبه

تا زبان سرخشان از دار بیرون می‌زند

تا زبان سرخشان از دار بیرون می‌زند

زری قهار ترس