ابوالقاسم عارف قزوینی (۱۲۵۹-۱۳۱۲) طلایهدارِ ترانهی معاصرِ ماست. در آغازِ دورانِ تجددطلبی، او نخستین کسی است که برای ترانه ارزشِ هنری و رسالتی اجتماعی قائل شد. ترانه را از گونهای تفننی که عموماً با کلامی سخیف همراه بود به گونهای مقبول و در خورِ احترام ارتقاء داد و نگاهِ عام و خاص را به ترانه تغییر داد. و اما مهمترین ویژگیهای ترانههای عارف:
الف) مردمی بودن
عارف همانگونه که از پیشروانِ ادبیاتِ مشروطه است، در موسیقی نیز پیشرو است. نه فقط به لحاظِ فرم، بلکه از این منظر که هنرش در خدمتِ تودهی مردم بود. اساساً عارف با اشراف میانهی خوبی نداشت و هنری که در خدمتِ اشراف باشد را نکوهش میکرد و بارها در نوشتههایش نفرت و انزجارش را از هنرِ درباری و اشرافزده آشکار کرده است. او کارکردِ اجتماعی و عمومی برای هنر قائل است و به اصطلاحِ امروزی هنرِ «مردمپسند» را دوست دارد.
رویکردِ عارف به موسیقی، پاپیولار است و او را از این نظر میتوان پیشرو دانست. او عقیده داشته که تصنیف نباید تحریرهای پیچیده یا دشوار داشته باشد تا مردمِ عامی هم با کمترین ذوقِ موسیقی و استعداد در خواندن بتوان از پسِ اجرای آن برآیند. عبدالله دوامی خاطرهی معروفی دارد که در برنامهی رادیوییِ گلچینِ هفته که ویژهی عارف بوده نقل کرده است: «هنگامِ خواندنِ یکی از تصنیفهای عارف (نمیدانم چه در...) تحریر داده است و عارف به حالتِ قهر با او درگیر شده است که چرا تحریر میدهد. اما خوانندگانِ آن زمان به این نکته توجه نداشتند و به عادتِ مرسوم، تصنیفها را معمولاً با تحریر ادا میکردهاند یا در خواندنِ ملودی آن دقتِ لازم را به خرج نمیدادهاند.»
ادای تحریرهای دشوار و تکنیکی از محاسنِ آوازِ ایرانی است و البته بجا بودنش هم بسیار مهم است، منتها بسیاری از خوانندگان نگاهی فخرفروشانه به موضوع داشتند و تا میتوانستند توانایی و تکنیکِ خود را به رخ میکشیدند.
ب) همراهی با جریانهای ادبیِ روز
تصنیفهای عارف همانندِ ادبیاتِ دورهی مشروطه از ارزشها و مفاهیمِ تازه سرشار است: آزادى، میهندوستی، قانونگرایى، اهمیتِ تعلیم و تربیتِ نوین، اهمیتِ کسبِ دانش، مبارزه با دیکتاتوری، عدمِ تضییعِ حقوقِ تودهی مردم، دفاع از طبقهی کارگر و...
در دورهی مشروطه غزلِ عاشقانه ـ سیاسی پدید میآید و جایگزینِ غزلِ عاشقانه ـ عارفانه میشود. این نوع غزلنویسی در میانِ اکثرِ شاعرانِ آن دوره رواج داشت. به اعتقادِ بسیاری در این سیاقِ تازه فرخی یزدی و ابوالقاسم لاهوتی بیش از دیگران موفق بودهاند. به رغمِ آنکه غزلهای عارف به لحاظِ شور و حال و احساساتِ میهندوستانه بعضاً از هر دوی این افراد و حتا بهار برتری دارد، ولی متأسفانه به لحاظِ سلامتِ تألیف و بلاغتِ ادبی خالی از خدشه نیست.
ردِ اینگونه عاشقانه ـ سیاسی نوشتن در تصنیفهای عارف مشهود است. مثلاً تصنیفِ «نه قدرت» که با این سطر شروع میشود:
نه قدرت که با وی نشینم
نه طاقت که جز وی ببینم
و در ادامه به مسائلِ سیاسیِ آن روزگار اشارت دارد:
ز عشقِ تو ای شوخِ شنگول
شد عقلم چو سلطانِ معزول
چه خوش خورد از اجنبی گول
واقعیت این است که پیش از عارف نیز ترانههایی معدود با کلامِ ادبیِ ارزشمند یا ساختارِ موسیقیِ درست موجود بوده و حتا آثارِ سیاسی و وطنی هم ساخته شده بوده است. ولی او نخستین کسی است که به شکلِ حرفهای و جدی به تصنیف میپردازد، نخستین کس، چه از میانِ شاعران و چه موسیقیدانان و خوانندگان. این جدّیت و پیگیریِ اوست که در این عرصه او را از دیگران متمایز میکند. البته که گرایشهای آزادیخواهانه و میهندوستانهی او در این میان بسیار مؤثر است و اگر بر فرض حیاتِ عارف همزمان با مشروطه نبود و مثلاً 50 سال زودتر به دنیا میآمد، خیلی بعید بود تا تصنیفسازیِ او هم تا این حد مهم جلوه کند، چه در نزدِ خودش و چه دیگران.
در هر صورت استعداد و هوشِ او در کشفِ اثرگذاریِ تصنیف و روحیهی آزادیخواهانهاش از او چهرهای برجسته نسبت به موسیقیدانانِ همنسلش ساخته است.
ج) نقشِ اجتماعی و سیاسی
تصنیفهای عارف گاهشمارِ مشروطه است. از میانِ تصنیفهای عارف، تنها هشت تصنیف، کاملاً عاشقانه و فاقدِ اشاراتِ سیاسیست. فهرستِ آثارِ سیاسیِ او:
-ای آمان، در ورودِ فاتحینِ ملت به تهران، تابستان 1288
-از خونِ جوانان، به یادِ شهدای راهِ آزادی در آذربایجان و گیلان، دی ماه 1290
-دل هوسِ سبزه، موقعی که محمدعلی شاه به تحریکِ روسها واردِ گموش تپه شده بود، تابستان 1290
-نه قدرت، بعد از شکست و گریزِ محمدعلی شاه به روسیه، جهتِ قدرتالسلطنه، زمستان 1290
-ننگِ آن خانه... در موقعِ اولتیماتوم روس جهتِ اخراجِ مورگان شوستر، 1291
-بادِ فرحبخشِ بهاری وزید... بعد از تصنیفِ شوستر ساخته، 1291
-بلبلِ شوریده فغان میکند، نیمهی دومِ 1292
-گریه را به مستی، در زمانی که ناصرالملک (نایب السلطنه) به سفرِ اروپا رفته بود.
-ترکِ چشمش، به تأثیرِ جنگ ساخته شده، 1296
-چه شورها، در نتیجهی معلوم شدنِ خیالات نسبت به آذربایجان ساخته شده، 1297
-ارمنستان، به بهانهی استقلالِ ارمنستان، 1298
-آذربایجان، هنگامِ قیامِ آذربایجان، بهار 1299
-رحم ای خدای دادگر، اصفهان 1298
-گریه کن، به بهانهی مرگِ کلنل محمدتقی خان پسیان، 1300
-تا رخت مقیدِ نقاب است، فروردین 1302
-ای دستِ حق، برای سیدضیاء، مرداد 1301
-بادِ خزانی، 1303
و
-سرودِ مارش در مایهی ماهور 1300
-مارشِ خون، 1301
-مارشِ جمهوری، 1302
او از ابتدای مشروطه همراهِ این جنبش است و با بیپروایی و جسارتی مثالزدنی تصنیف میسازد و با ادبیاتِ مشروطه همراه میشود. تصنیفهای عارف از هر حیث نهتنها با ادبیاتِ مشروطه همراه است، بلکه در این میان پیشرو هم است. یعنی دنبالهروی شاعری مشخص نیست. او نسبت به حوادث و رویدادهای پیرامونش بیتفاوت نیست و با جسارتی خاص موضعش را بیان میکند و تالیِ کسی نیست. مثلاً در قضیهی جمهوریِ رضاخانی، او از جمهوری حمایت میکند به رغمِ این که بسیاری از مشروطهخواهان و یارانِ سابقش مخالفِ آن بودند و سرانجام این مخالفتها جمهوریِ رضاخانی را از بین برد و متأسفانه به سلطنت و دیکتاتوریِ رضاخانی منجر شد. این جسارت برای عارف سرانجامی جز عزلت و فقر و تنهایی در پی نداشت. به جرئت در هیچ دورهی تاریخِ معاصر تا این اندازه ترانه، همراهِ جریانهای سیاسی و اجتماعی نبوده و اگر هم بوده در این حد مؤثر نبوده و در متنِ جریان قرار نداشته. شاید در دورههای دیگر هم ترانهسرایی بتوان یافت که ترانهاش را وقفِ جریانهای اجتماعی کرده باشد ولی بعید است که مثلِ عارف در متنِ ماجرا هم بوده باشد.
د) خواننده ـ مؤلف بودن
در زبانِ انگلیسی اصطلاحی به نامِ «Singer-Songwriter» وجود دارد و به خوانندهای اطلاق میشود که خود ترانههایش را مینویسد و نغمههایش را میسازد.
نکته اینکه سانگرایتر را بعضی ترانهسرا ترجمه میکنند که مسلماً دقیق نیست، ترانهسرا در زبانِ فارسی به کسی گفته میشود که ترانه مینویسد و آهنگساز شخص دیگری است، ولی سانگرایتر کسی است که کلام و ملودی را میسازد. برای معادلیابیِ سانگرایتر میتوان همان اصطلاحِ قاجاریِ تصنیفساز را به کار برد یا تعابیرِ فارسی چون ترانهساز و ترانهپرداز یا مصنف. خنیاگر در اشعارِ کلاسیکِ فارسی دقیقاً به همین معنای خواننده ـ مؤلف و یا همان سینگرـ سانگرایتر به کار رفته است.
یکی از نکاتِ مهمِ کارنامهی عارف در همین خوانندهـ مؤلف بودن است. محبوبیتش را مدیونِ هیچ خواننده و آهنگسازی نیست، هر چه هست، از خودِ اوست. این استقلال در خلق، او را از همنسلان و اساساً بسیارانی در این عرصه جدا میکند. او طلایهدارِ جریانیست که در سالهای اخیر تازه در حالِ بسط و گسترش است و شاهدِ رشدِ خواننده ـ مؤلفها در موسیقیِ ایرانی هستیم.
عارف را از این حیث مقایسه کنید با بهار که کلامش با موسیقیِ درویش خان و نیداوود و صدای قمر و تاج و دیگران به شهرت رسیده است یا امیرجاهد به رغمِ این که آهنگسازِ زبدهای بود، همه اذعان دارند که اگر صدای قمر نبود، بعید بود تصنیفهایش به چنین شهرتی برسند.
ه) نخستین پایهگذارِ کنسرت در ایران
بعضی عارف را پایهگذارِ کنسرت در ایران میدانند. بیشک برگزاریِ اولین کنسرتها در ایران به دورهی مظفرالدین شاه بازمیگردد و با توجه به اسنادی که از مطبوعاتِ آن دوره باقی مانده، قدیمیترین اعلان برای کنسرتِ عمومی کنسرتِ عارف است، تاریخِ کنسرت 28 ذیالحجه 1333 است. ولی با توجه به همین تحقیق کنسرتهایی با فاصلهی کمی بعد از این کنسرت برگزار شده است:
-حسین اسمعیلزاده به همراه شاگردانش، 17 رجب 1334
-درویشخان، سومین نمایش ادبی و موسیقی، 25 جمادی الثانی 1335
رکنالدین مختاری، دومین نمایش کنسرت ملی، 19 جمادی الثانی 1336
بعد از مطالعهی این اعلانها در مطبوعاتِ آن روزگار معلوم میشود که برگزاریِ کنسرت در آن سالها امرِ عجیبی نبوده و کنسرتِ درویش خان طیِ برنامهای بوده که سومین نوبتش در این زمان بوده و ممکن است برنامهی اولش حتا زودتر از عارف بوده باشد یا حتا این اعلان هم مربوط به اولین کنسرتِ عارف نباشد، چراکه با وجودِ اغراقِ بسیارِ زیادِ جرایدِ آن روزگار در توصیف و تبلیغِ کنسرت، هیچکدام از واژهی نخستین استفاده نکردهاند. اعلانِ روزنامهی رعد با این عبارت شروع میشود:
«کسانی که میخواهند بزرگترین نمایشِ تاریخی و مهمترین (ارکستِ) ایرانی را که تا به امروز نظیرِ آن دیده نشده، تماشا کنند.»
و هفتهنامهی نوبهار نیز اعلانش را برای همین کنسرت با این عبارت شروع میکند:
«آیا میخواهید مهمترین نمایش و عالیترین اورکیست [= ارکستر] را که تاکنون در ایران نظیرش دیده نشده است را تماشا کنید؟»
از فحوای هر دو عبارت پیداست که این نخستین کنسرتِ آن روزگار نبوده و حتا نخستین کنسرتِ عارف هم نبوده است. پس شایسته است به جای تعصباتِ بیهوده، جستوجوی بیشتری برای این موضوع صورت گیرد.
اما قطعاً میتوان به کنسرتهای انجمنِ اخوت اشاره کرد که به احتمالِ بسیار زیاد نخستین کنسرتهای موسیقی در ایران است و به طورِ دورهای برگزار میشده است و عکسهایی معدود از آن باقی مانده است. این کنسرتها به همتِ ظهیرالدوله برگزار میشده که کنسرتِ سهگانه در شبِ جمعه سوم، دوشنبه شش و جمعه دهم شعبان سال 1327 از آن جمله است.
اما این نخستین بودن و فرض را بر این گذاشتن که با این نخستین نامیدنها میتوان قدر و منزلتِ کسی را بالا برد به نظرم اشتباه است. عارف هم خود چنین ادعایی نداشته، ابداعِ ترانهی میهنی را منسوب به خود میداند ولی کنسرت را نه.
جدا از این مباحثِ تاریخی، نکتهی مهم و با ارزش در این میان، نقش و بازتابِ اجتماعی و سیاسیِ کنسرتهای عارف است. زیرا باز هم عمومِ کنسرتهای دیگر همان عاشقانهخوانیها بوده است و اساساً عمومِ موزیسینهای آن روزگار محتاط بودهاند و دنبالِ دردِ سر نبودهاند و این عارف بوده است که بیمحابا از هر کنسرتی برای پویاییِ سیاسی و فکریِ تودهی مردم استفاده میکرده و فقط به منافعِ مالی نمیاندیشیده است. کما اینکه اگر چنین بود فرجامش چنین تلخ و تأسفآور نمیشد. اهمیتِ کنسرتهای عارف در نخستین بودنش نیست، در تأثیرگذاریاش است و آگاهیِ او از پتانسیلِ اجتماعیِ حضورِ مردم.