شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

برادر

شبیه نغمه‌ی مادر بود
نه
گرگ آن طرفِ در بود
چه زود دست کسی رو شد
که با تو عین برادر بود

نمک به زخم تو پاشید آن
که با تو نان و نمک میخورد
همیشه پشت تو خالی
نه
همیشه پشت تو خنجر بود!

تو خون ریخته بر خاکی
در این شلوغی بی رگ‌ها
از انتقام تو میگفتم
اگر زمانه‌ی قیصر بود!

از آسمان به زمینت زد
کسی که داشت هوایت را
کسی که شعر نگاهت را
شبیه آینه از بر بود

شغاد یا که یهودا یا...
چه فرق می کند اسمش چیست؟!
به سوی چاه تو را می برد
کسی که با تو برادر بود
 

امیررضا وکیلی

شعرها

زنانِ اسطوره پیراهن ابریشمی می‌پوشند

زنانِ اسطوره پیراهن ابریشمی می‌پوشند

علیرضا کرمی

تا زبان سرخشان از دار بیرون می‌زند

تا زبان سرخشان از دار بیرون می‌زند

زری قهار ترس

تراپی

تراپی

شقایق شاهرودی‌زاده

گزارش یک جشن

گزارش یک جشن

ستار جانعلی‌­پور