شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

همه در این آینه حضور دارند

همه در این آینه حضور دارند
پیر
جوان
كودک
از كنار آن‌ها رودخانه‌ای به‌سرعت می‌گذرد
روی آب رودخانه دوسه پرنده چهچه می‌زنند
چرا ما نمی‌خواهیم آن را باور كنیم
كه این آواز، آواز پایان عمر ماست
آن‌كه از پشت پنجره دیده می‌شود
راه رفتن آسان پیرمرد نیست
كه به‌دنبال زن محبوبش گم شد
ما نه مرد را می‌شناختیم 
و نه زنی كه پیرمرد او را دوست داشت
در آرزو هستیم 
كه در كنار آن رودخانه جان بسپاریم
اما خبری از مرگ نیست
دوباره به رودخانه خیره می‌شویم
شاید معجزه شود
كه همه‌ی شاعران در عمق آب رودخانه دیده شوند
صبور باش
اكنون در راه است 
اما به‌زودی خواهد آمد
باید بدانی آنچه خواسته‌ای آورده است یا نه
اگر آورده بود به‌سوی ایستگاه راه‌آهن حركت كن
با هم سوار قطار شویم
اما در كوپه‌ی قطار به یاد بیاوریم كه ساز خود را نیاورده‌ایم
راه خانه تا ایستگاه راه‌آهن دور است 
گمان نكنم حوصله داشته باشیم
به خانه بازگردیم
پس صبور باش.

احمدرضا احمدی

تک نگاری

شعرها

بشمارها

بشمارها

محمد اشور

جوان نمی‌شوی اما به یاد بیار که «بودی»

جوان نمی‌شوی اما به یاد بیار که «بودی»

راضیه بهرامی‌خشنود

به پات هر چه مکافات می‌کشم کافی است 

به پات هر چه مکافات می‌کشم کافی است 

لیلا ساتر

پنج شعر از محمد منافی

پنج شعر از محمد منافی

محمد منافی