شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

من که مبهوت چنان قوی، و رقص

چه کشیده‌ست
چه بالا و بلند
وه چه انگشتانی!
*
دیدمش در شبِ خواب
دیدمش در رؤیا.
*
تو ندیدی‌اش قیامت می‌کرد –
زخمه بر ساز که می‌زد، می‌زد
من که حیران چنان پنجه و شست.
*
کاش می‌دیدمش این‌گونه به بیداری نیز
تو ندیدی‌اش عزیز!
من که مبهوت چنان قوی، و رقص.

 

منصور اوجی

تک نگاری

شعرها

از گیسوان مشکی‌اش، از شانه می‌ترسی

از گیسوان مشکی‌اش، از شانه می‌ترسی

تمنا مهرزاد

پیشواز

پیشواز

محمد رضا روزبه

نقابی از خوشبختی

نقابی از خوشبختی

احمدرضا احمدی

هم ‌بغض!

هم ‌بغض!

محمدعلی بهمنی