شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

من که مبهوت چنان قوی، و رقص

چه کشیده‌ست
چه بالا و بلند
وه چه انگشتانی!
*
دیدمش در شبِ خواب
دیدمش در رؤیا.
*
تو ندیدی‌اش قیامت می‌کرد –
زخمه بر ساز که می‌زد، می‌زد
من که حیران چنان پنجه و شست.
*
کاش می‌دیدمش این‌گونه به بیداری نیز
تو ندیدی‌اش عزیز!
من که مبهوت چنان قوی، و رقص.

 

منصور اوجی

تک نگاری

شعرها

زخم در میان چاقوها

زخم در میان چاقوها

امیررضا وکیلی

همه در این آینه حضور دارند

همه در این آینه حضور دارند

احمدرضا احمدی

کولی

کولی

مهشید رستمی

گاز

گاز

مجتبی ویسی