شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

 بهار را گَزیدن از تو 

 بهار را گَزیدن از تو 
 فقراتِ زبرجد 
 بر انصافِ صباست . 

 آن‌که بر مخملی پوسیده 
 لای دو شیشه می‌وزید  
 عرشِ مَحرم
 در قرنیه‌های دوخته می‌جنباند

 تو   
 بر زبانِ بلقیس 
 باغ‌های بی‌شماری 
 و توت‌های وحشی
 از پرزِ معابدِ سرخِ تو 
 می‌سوزند 

 ای دروازه‌ی دهانت  
 عقوبتِ نکشیده 
 به شش ستونِ رُخام!  
 هدهدی بر تاجِ سبا می‌خواند
 شهدِ‌چشم‌های مرا 
 کسی چون تو 
 به کندو نبرده است. 

نازنین آیگانی

تک نگاری

شعرها

چشم‌هایم زبان منند

چشم‌هایم زبان منند

فیروزه برازجانی

پنج شعر از سیروس نوذری

پنج شعر از سیروس نوذری

سیروس نوذری

قدمت را بزن، نمی فهمند

قدمت را بزن، نمی فهمند

محمود صالحی‌فارسانی

جاده‌ای سوخته مانده‌ست؛ و اخگرهایش

جاده‌ای سوخته مانده‌ست؛ و اخگرهایش

بابک دولتی