کتاب ها

Books

اشعار

poetry

صوت ها

audios

ویدئوها

videos

بیوگرافی

متولد 1356 تبریز.

با چشم‌های نصفه‌خمارت 

با چشم‌های نصفه‌خمارت 
یا گیس‌های باده‌گسارت
آتش به جان تاک بینداز 
ای تار مویت این‌همه تاریک
قلب مرا از آن پل باریک
در ورطه‌ی هلاک بینداز 
یا این‌که بی‌بی دل خود را
از دست شاه زلف‌کشان کن
یا با تفنگ دسته‌سیاهت 
از روی قلعه‌ای که بیفتند
سربازهای خائن خود را
یک‌یک به روی خاک بینداز
مستم که شکل آب بپوشی
یا جامه‌ی شراب بپوشی
شاید که ای مسیحه‌ی مصلوب 
چرک گناه‌های نکرده
از جلجتای دامن تنگت
در روز عید پاک بریزد 
هاماوران معامله‌ات کرد
بعد از زیان معامله‌ات کرد
سودابه‌جان! معامله‌‌ام کن 
تا از رگ سیاه سیاوش
بر آتش مقدس روشن
هی خون شرمناک بریزد 
دستم که چرک پول ندارم
گولم که زور غول ندارم
من باختم قبول ندارم 
لیلاج باش لیلی من تا
مجنون پاک‌باخته‌ی تو
فرقی به تل‌خاک بریزد 
هند جگرنخوار نبودی
بر مرگ خود دچار نبودی
تو معتقد به ظلم شدی که 
آن طوطی‌ای که حرف وطن زد
لال و ذلیل از قفس تو
با قلب چاک‌چاک بیفتد 
من سرخِ در انار تو هستم
وقتی که در کنار تو هستم
در بین بازوان سفیدت 
محکم‌ترم فشار بده تا
از چشم من که کاسه‌ی خون است
بر ناخن تو لاک بیفتد 
تو عادتاً کبوتر جَلدی
که معده‌ی گرسنه نداری
یا هیچ‌وقت باخت نرفتی 
من گربه‌‌ام که سر‌به‌هوایم
تا از دهان ساعت «کوکو»
گنجشک تیک‌تاک بیفتد 

باخت رفتن:
در بعضی از نژادها[از کبوتران] که طی صدها سال با زندگی در شهرها تکامل یافته‌اند فرم اصلی شاه‌پرها تغییر یافته و قادر به پرواز و بازگشت به خانه در مسافت‌های بالا (حدود پنجاه کیلومتر) نیستند و در صورت دور شدن اتفاقی از خانه، توانایی بازگشت ندارند و به‌اصطلاح رایج کبوتربازان باخت می‌روند.«و.پ» 

ساعت کوکو: 
همان ساعت‌های قدیمی دیواری که قلبشان پرنده می‌شد و از دهانشان بیرون می‌زد.

شهرام میرزایی