شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

به گردنه‌های برفگیر فکر می‌کنم 

به گردنه‌های برفگیر فکر می‌کنم 
و این ساک دستی 
و خودم
که دست‌و‌پا می‌ زنم
مثل آخرین تقلایِ یک آهو
میان آرواره‌ی تمساح‌ها
اتفاقی نیفتاده  که
مرور می‌کنم خودم را
که با این چشم‌های تاتاری و موهای موج‌دار
دوباره میان دسته‌ی غازهای وحشی جا خواهم گرفت؟
و کوچ و دشت 
و اخبار و روزنامه‌های عصر 
این چندمین مُسَکِن‌ست
که خواب را به چشمانم نمی‌آورد؟
باید بخوابم 
تا کسی مرا میان قوطی سیگارهایش پنهان کند
از اخبار چیزی نگوید
نگوید فردا سونامی است
نگوید ما 
مثل یک گونه‌ی نادر منقرض شده 
لای سنگ‌ها فسیل شده‌ایم
و دست‌ها 
همیشه  خواستنی‌ترند.
خون بالا می‌آورم
سال‌های رفته
روزهای مانده را خون بالا می‌آورم 
کوچ را
دشت را
غازهای وحشی را
از چشم‌های تاتاری‌ام می‌گذارنم.

 

راهبه خوشنود

شعرها

رستاخیز

رستاخیز

شقایق شاهرودی‌زاده

قدمت را بزن، نمی فهمند

قدمت را بزن، نمی فهمند

محمود صالحی‌فارسانی

خاورمیانه

خاورمیانه

شهرام شهیدی

مثل همیشه مرگ تو را خواب دیده‌ام

مثل همیشه مرگ تو را خواب دیده‌ام

حسن زینلی مقدم