در فضای ادبیات تلقی بسیار رایجی وجود دارد که قُمپز در می‌کنند و آثار را با برچسب طنز، مصرفی می‌خوانند و دارای تاریخ انقضا. می‌شود با بخش نخست این «قُمپز-گزاره» تا حدی همراهی کرد و تأیید کرد که طنز نسبت به سایر ژانرهای ادبی، سریع‌تر مصرف (نخوانید استعمال!) می‌شود اما بخش دوم این حکم به‌شدت محل تردید است. حتی درباره‌ی آثار طنزی که در واکنش به اتفاقات روزمره و در مورد وقایع و مصادیقی خاص خلق می‌شوند. چه کسی می‌تواند تأیید کند آثار عبید زاکانی، متون طنز سیاسی دوره‌ی مشروطه و یا آثار عزیز نسین، تاریخ‌مصرف دارند؟ (کی جرئت می‌کند؟) به‌رغم این‌که برخی از این آثار در واکنش به یک واقعه‌ی خاص تاریخی دوره‌ی خود (تا بوده همین بوده) بوده‌اند. اتفاقاً آثار ادبی طنز و به‌خصوص شعر طنز ظرفیت بسیار بیشتری برای راه یافتن به و فرو رفتن در فرهنگ شفاهی یک قوم و تبدیل شدن به شمایل رفتارشناختی و مردم‌شناختی آن قوم یا جغرافیا دارد.
با سیری در شعرهای رحیم رسولی، خیلی دور از ذهن نیست او را ادامه‌دهنده‌ی یک سنت غنی بدانیم. سنت شعر طنز فارسی که از خود رودکی (غیر تخصصی) شروع می‌شود با سعدی، وحشی بافقی (نیمه‌تخصصی) و عبید زاکانی (تخصصی) دوام و قوام می‌یابد و در شعر دوره‌ی مشروطه با علی‌اکبر دهخدا (نسبتاً سیاسی) و سید اشرف‌الدین گیلانی (کاملاً سیاسی) و ایرج میرزا (کمی تا قسمتی اجتماعی با احتمال بارش عارف قزوینی) به اوج خود می‌رسد. رحیم رسولی را می‌توان فرزند خلف و میراث‌دار تمام وجوه شعر طنز دوره‌ی مشروطه‌ دانست. شاعری که وضعیت کنایی را با ظرافت‌ تمام در شعر طنز فارسی به اوج خود نزدیک می‌کند و اگرچه شعرش واکنشی به بی‌عدالتی‌ها و سایر مسائل مبتلابه جامعه‌ی امروز ایران است اما می‌رود که همچون مقدمه‌ی ذکر شده، با تبدیل شدن به شمایل‌نمای چند نسل از ایرانیان، در حافظه‌ی تاریخی شعر فارسی ثبت و ضبط شود.  
با آن‌که رسولی در شعر آزاد و وزن‌های نیمایی طبع‌آزمایی‌ کرده و آثاری درخور به‌جا گذاشته (یادش رفته برداره) اما همچنان اشعار منظومش در قوالب کلاسیک است که او را از سایر شاعران و طنزپردازان متمایز می‌کند. لبه‌ی تیز تیغ نقد شعر رسولی، مستقیم حماقت، جهالت، شرارت، ضلالت، فلاکت، کثافت... و سایر رذالت‌های بشری را هدف قرار می‌دهد و خیلی سریع، مصادیق این‌ نقدها و چالش‌ها در برابر شعرهای او اصطلاحاً «ماست‌ها را کیسه می‌کنند.» 
شجاعت او در بیان هنرمندانه‌ی دغدغه‌های انسانی و اجتماعی ستودنی است و در عین حال این شجاعت هیچ‌گاه باعث نشده «رندی» از کف بدهد. طنز او همواره زیرکانه و هوشمندانه است و حماقت را می‌آزارد یعنی به حماقت باج نمی‌دهد: «از مشکلات منطقه‌ی خیس واقفیم!/ چون طفل نورسیده که با جیش آشناست/ با شاه هم به خانه‌ی خالی نمی‌رود/ بازیگری که با خطر کیش آشناست/ مثقال ذرّهٌ به موازات فی‌النخود/ هرکس خلاصه با عمل خویش آشناست/ وقتی خری سواری مفتی نمی‌دهد/ یعنی که با حقوق الاغیش آشناست.» یا در شعری دیگر به‌همین ترتیب: «چه شد که بچه‌های کوچه با هم آشتی کردند؟/ به‌ این زودی چطوری شر استکبار خوابیده؟/ چرا پیراهن مرد حسابی روی شلوار است؟/ برای ناحسابی داخل شلوار خوابیده؟/ چرا فلفل خیار شور را حالی نمی‌سازد/ که امثال تو در آب نمک بسیار خوابیده؟/ چرا از جوجه‌های آخر پاییز حرفی نیست/ مگر آوای قارو قار و قار خوابیده؟/ چرا باید بترسد یا زبانش را نگه دارد/ کسی که جوهرش در لوله‌ی خودکار خوابیده؟/ شتر در خواب بیند نه بگو ما خواب می‌بینیم/ که پیش چشم ما شتر با بار خوابیده/ رفیق روزهای گشنگی این‌جا که جنگل نیست/ کمی آهسته لطفاً، بچه‌ی کفتار خوابیده.»
اگرچه در اشعار او همواره از همه‌ی ظرفیت‌های قالب همچون قافیه و ردیف و اوزان عروضی استفاده می‌شود اما شعریت در آثار این شاعر هیچگاه محدود به امکانات صوری قوالب کلاسیک باقی نمی‌ماند (عجب توصیف خفنی بود این). نمونه‌ها در این باره فراوانند که به یکی دو مورد بسنده می‌کنیم: «یکی در خواب می‌بیند که دارد خواب می‌بیند/ که از خر می‌گریزد گاو او را زیر می‌گیرد/ یکی در خواب می‌بیند به گور خویش می‌ریند/ که حتی خوابگر گه گیجه از تعبیر می‌گیرد/.../کمانت را زمین بگذار آرش توبه کن...دارد/ برایت قاضی پرونده حکم تیر می‌گیرد/ .../ بیا با هم به تاریخ جنون خویش برگردیم/به جایی که جنون از دست ما زنجیر می‌گیرد.»** 
باری... رحیم رسولی طنز را بلد است؛ گویی برای همین کار ساخته شده یعنی از بدو تولد شان نزولش همین بوده؛ تند و تیزترین نقدهای اجتماعی و سیاسی را هم مطرح کند، به‌نحوی پرداختشان می‌کند که مصداق‌هایش همچون همان «باد» مألوف از دست اعصاب طوفانی رحیم فرار نمی‌کنند که هیچ حتی چه بسا خودشان را به‌دستش هم بسپارند! پس به‌احترام قریحه‌ی سرشار و ظرافت و ذکاوتش بایست تمام‌قد و ایستاده او را احترام کرد که به‌راستی طناز است و در عین حال از اهالی امروز هم هست. درباره‌ی رحیم گفتنی بسیار است و وقت اندک زین سبب / آنچه یادش از قلم افتاد را هم... به بزرگی خودتان ببخشید.  
*: کنایه‌ای به شعر معروف و مألوفی از رحیم رسولی با مطلع: «آنقدر طوفانی‌ام که باد را هم فاعلُن...»
**: کتاب خرتناق.

رحیمِ طوفانی  و بادی که فرار نمی‌کند

در فضای ادبیات تلقی بسیار رایجی وجود دارد که قُمپز در می‌کنند و آثار را با برچسب طنز، مصرفی می‌خوانند و دارای تاریخ انقضا. می‌شود با بخش نخست این «قُمپز-گزاره» تا حدی همراهی کرد و تأیید کرد که طنز نسبت به سایر ژانرهای ادبی، سریع‌تر مصرف (نخوانید استعمال!) می‌شود اما بخش دوم این حکم به‌شدت محل تردید است. حتی درباره‌ی آثار طنزی که در واکنش به اتفاقات روزمره و در مورد وقایع و مصادیقی خاص خلق می‌شوند. چه کسی می‌تواند تأیید کند آثار عبید زاکانی، متون طنز سیاسی دوره‌ی مشروطه و یا آثار عزیز نسین، تاریخ‌مصرف دارند؟ (کی جرئت می‌کند؟) به‌رغم این‌که برخی از این آثار در واکنش به یک واقعه‌ی خاص تاریخی دوره‌ی خود (تا بوده همین بوده) بوده‌اند. اتفاقاً آثار ادبی طنز و به‌خصوص شعر طنز ظرفیت بسیار بیشتری برای راه یافتن به و فرو رفتن در فرهنگ شفاهی یک قوم و تبدیل شدن به شمایل رفتارشناختی و مردم‌شناختی آن قوم یا جغرافیا دارد.
با سیری در شعرهای رحیم رسولی، خیلی دور از ذهن نیست او را ادامه‌دهنده‌ی یک سنت غنی بدانیم. سنت شعر طنز فارسی که از خود رودکی (غیر تخصصی) شروع می‌شود با سعدی، وحشی بافقی (نیمه‌تخصصی) و عبید زاکانی (تخصصی) دوام و قوام می‌یابد و در شعر دوره‌ی مشروطه با علی‌اکبر دهخدا (نسبتاً سیاسی) و سید اشرف‌الدین گیلانی (کاملاً سیاسی) و ایرج میرزا (کمی تا قسمتی اجتماعی با احتمال بارش عارف قزوینی) به اوج خود می‌رسد. رحیم رسولی را می‌توان فرزند خلف و میراث‌دار تمام وجوه شعر طنز دوره‌ی مشروطه‌ دانست. شاعری که وضعیت کنایی را با ظرافت‌ تمام در شعر طنز فارسی به اوج خود نزدیک می‌کند و اگرچه شعرش واکنشی به بی‌عدالتی‌ها و سایر مسائل مبتلابه جامعه‌ی امروز ایران است اما می‌رود که همچون مقدمه‌ی ذکر شده، با تبدیل شدن به شمایل‌نمای چند نسل از ایرانیان، در حافظه‌ی تاریخی شعر فارسی ثبت و ضبط شود.  
با آن‌که رسولی در شعر آزاد و وزن‌های نیمایی طبع‌آزمایی‌ کرده و آثاری درخور به‌جا گذاشته (یادش رفته برداره) اما همچنان اشعار منظومش در قوالب کلاسیک است که او را از سایر شاعران و طنزپردازان متمایز می‌کند. لبه‌ی تیز تیغ نقد شعر رسولی، مستقیم حماقت، جهالت، شرارت، ضلالت، فلاکت، کثافت... و سایر رذالت‌های بشری را هدف قرار می‌دهد و خیلی سریع، مصادیق این‌ نقدها و چالش‌ها در برابر شعرهای او اصطلاحاً «ماست‌ها را کیسه می‌کنند.» 
شجاعت او در بیان هنرمندانه‌ی دغدغه‌های انسانی و اجتماعی ستودنی است و در عین حال این شجاعت هیچ‌گاه باعث نشده «رندی» از کف بدهد. طنز او همواره زیرکانه و هوشمندانه است و حماقت را می‌آزارد یعنی به حماقت باج نمی‌دهد: «از مشکلات منطقه‌ی خیس واقفیم!/ چون طفل نورسیده که با جیش آشناست/ با شاه هم به خانه‌ی خالی نمی‌رود/ بازیگری که با خطر کیش آشناست/ مثقال ذرّهٌ به موازات فی‌النخود/ هرکس خلاصه با عمل خویش آشناست/ وقتی خری سواری مفتی نمی‌دهد/ یعنی که با حقوق الاغیش آشناست.» یا در شعری دیگر به‌همین ترتیب: «چه شد که بچه‌های کوچه با هم آشتی کردند؟/ به‌ این زودی چطوری شر استکبار خوابیده؟/ چرا پیراهن مرد حسابی روی شلوار است؟/ برای ناحسابی داخل شلوار خوابیده؟/ چرا فلفل خیار شور را حالی نمی‌سازد/ که امثال تو در آب نمک بسیار خوابیده؟/ چرا از جوجه‌های آخر پاییز حرفی نیست/ مگر آوای قارو قار و قار خوابیده؟/ چرا باید بترسد یا زبانش را نگه دارد/ کسی که جوهرش در لوله‌ی خودکار خوابیده؟/ شتر در خواب بیند نه بگو ما خواب می‌بینیم/ که پیش چشم ما شتر با بار خوابیده/ رفیق روزهای گشنگی این‌جا که جنگل نیست/ کمی آهسته لطفاً، بچه‌ی کفتار خوابیده.»
اگرچه در اشعار او همواره از همه‌ی ظرفیت‌های قالب همچون قافیه و ردیف و اوزان عروضی استفاده می‌شود اما شعریت در آثار این شاعر هیچگاه محدود به امکانات صوری قوالب کلاسیک باقی نمی‌ماند (عجب توصیف خفنی بود این). نمونه‌ها در این باره فراوانند که به یکی دو مورد بسنده می‌کنیم: «یکی در خواب می‌بیند که دارد خواب می‌بیند/ که از خر می‌گریزد گاو او را زیر می‌گیرد/ یکی در خواب می‌بیند به گور خویش می‌ریند/ که حتی خوابگر گه گیجه از تعبیر می‌گیرد/.../کمانت را زمین بگذار آرش توبه کن...دارد/ برایت قاضی پرونده حکم تیر می‌گیرد/ .../ بیا با هم به تاریخ جنون خویش برگردیم/به جایی که جنون از دست ما زنجیر می‌گیرد.»** 
باری... رحیم رسولی طنز را بلد است؛ گویی برای همین کار ساخته شده یعنی از بدو تولد شان نزولش همین بوده؛ تند و تیزترین نقدهای اجتماعی و سیاسی را هم مطرح کند، به‌نحوی پرداختشان می‌کند که مصداق‌هایش همچون همان «باد» مألوف از دست اعصاب طوفانی رحیم فرار نمی‌کنند که هیچ حتی چه بسا خودشان را به‌دستش هم بسپارند! پس به‌احترام قریحه‌ی سرشار و ظرافت و ذکاوتش بایست تمام‌قد و ایستاده او را احترام کرد که به‌راستی طناز است و در عین حال از اهالی امروز هم هست. درباره‌ی رحیم گفتنی بسیار است و وقت اندک زین سبب / آنچه یادش از قلم افتاد را هم... به بزرگی خودتان ببخشید.  
*: کنایه‌ای به شعر معروف و مألوفی از رحیم رسولی با مطلع: «آنقدر طوفانی‌ام که باد را هم فاعلُن...»
**: کتاب خرتناق.

تک نگاری

نیم قرن خاص بودن

نیم قرن خاص بودن

سیامک بهرام پرور

سلام نازنین

سلام نازنین

نگار اسکندرفر

شعرها

فهرستِ خونی

فهرستِ خونی

امین رجبیان

مانده یک کوچه و تنها یکی از ما دو نفر

مانده یک کوچه و تنها یکی از ما دو نفر

جواد محمدی فارسانی

لیوان چای منتظر بودم 

لیوان چای منتظر بودم 

معین صباغ‌مقدم

خوشه‌چین

خوشه‌چین

م. مؤید