شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

تمثالِ هر سالِ خشک‌باد

با تو مختلف‌اَم!    
مِثلی از درخت
مِثلی از پرنده‌ بودی
از ریشه‌ی درخت سه‌حرف آخرِ رخت از تنِ تو برگ بود که می‌ریخت
و بعد
از تنِ پرنده، پَر بر تنه‌ی تو جوانه‌ی سبز؛ برگِ زبانِ گنجشک بود

من تَشباد بودم وُ سوزان
و جز کویر
هیچ، تابِ آفتابِ جگرسوزِ را نداشت

(از بادگیرها گریخته
همواره بی‌وطن 
-در خارها دویدن وُ شن دیددن
عقوبت من باد!-)

مِثلی از تو جیکاجیک اگر بر مِثلِ دیگری از تو می‌نشست
آواز می‌شد وُ اردی‌بهشت
مِثلی از من اما -مانندوار- حرف که می‌شد، هُرمِ تیرماهِ جهنم بود
فصلِ داغِ دهانِ من لبانِ تو را گداخته می‌کرد
آواز فاخته 
بر ویرانه‌های زبان می‌سوخت
خاکستر از زبانه‌ی من بار می‌گرفت
بر پَرِ بهار وُ بر شکوفه‌ی نارنج می‌نشست

گلگونِ گونه‌های تو آخته
ذغال‌های اَخته
میوه‌های تصوّر این رؤیاست!

(در ناگهان، خیال پرگار می‌بُرد
و دوایرِ مرسوم موجِ مُعَوّج‌ است
پیداست:
قوسی به انحنای دو پستانِ رمل بر اندام داغِ بیابان
دو قله‌ی جوشان
دهانه‌ی گرمش آشنای من است
نوشانیشِ شهد و کژدم)

پروردگار شن‌بادها!
در صورت موقتی که بر ریگ‌زار مانده
مرا بنشان

بنشان به آن نشان که در زبان او 
گنجشک‌ها جیک‌جیکِ فصلِ بهشتند
بر شاخه‌های تر
با شکوفه‌های نازک وَ نارنجی

مِثلی به قاعده همچون برگ؛
برگِ زبانِ پرنده
مثلی به اختلاف، همان سبز... 
رنگِ باخته
همواره‌ سبزِ مسافر 
                     به دردِ زرد!

محمد آشور

شعرها

سفرنامه

سفرنامه

عبدالعلی عظیمی

زمان بسته‌ست از رو باز هم امروز شمشیری

زمان بسته‌ست از رو باز هم امروز شمشیری

هادی خور شاهیان

از ما دو نفر

از ما دو نفر

سعدی گل‌بیانی

فکر این را نکن که بعد از تو شعر من رو به انزوا برود

فکر این را نکن که بعد از تو شعر من رو به انزوا برود

ویدا حمیدی