شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

آواز شاعری که به جست‌وجوی تشنگی دریا رفت

                   برای دریاچه‌ی خشک‌شده‌ی زادگاهم اورمیه

امروز نخستین  روز زمستان است
زمان یخ‌زده است
ما یخ زده‌ایم
سرما آواز نا‌سروده‌ای‌ست که از دل همه جاری‌ست.
در مسیر  رود
با باد‌های بی‌آواز  ایستاده‌ام
مردانی  می‌گذرند 
صیادانی بی‌حرف‌، بی‌آواز
که راه دریا را در برف می‌جویند 
و در تورهایشان باد می‌وزد
من با آن‌ها رفتن اسبی را دیدم
که با بادهای بی‌وطن
به جست‌وجوی تشنگی دریا  می رفت
صدای نعلش  دریا  را صدا می‌زد
و چنان شیهه می‌زد 
که دلتنگیش  آواز هزار رود می‌شد.

جماعتی  می‌آمدند
کودکانی با  شمع وچراغ  
 دخترانی با آیینه وآب
 که به دلتنگی دریا آواز می‌خواندند
کلید می‌آویختند بر شاخه‌ی خشک درخت انار در ساحل
تا آن از سفر بازآمده
کلید خانه‌اش را بیابد
آواز رود را بشنود
**
صبح روشن می‌شود
امیدی بر دلم می‌وزد
آسمان  را یک سر ابر  گرفته است
ابر، ابر، ابر
همه‌جا ابر است
هوای خاکستری‌ست
اما بارشی نیست
همسایه‌ی پیر من  درخانه‌اش با زن بیمارش یخ زده است
کاش یکی از این جمعیت خاموش
رهگذران دلتنگی دریا
از پسرا شان بود
در می‌زد و از بازآمدن می‌گفت.
و تنهایی دریا را با غم‌هایش می‌گریست

من فقط یک‌بار از دریا  پرسیدم
وقتی باد برگ‌ها را برد
و مردان دریاکنار رود بی‌آواز گریستند
من فقط یک‌بار  زخم دریا را دیدم
و از هیبت آن
به رعد و برق
 ابرهای سرگردان
رهگذران بی‌وطن  پناه بردم
به دختر سرودخوان
که برای برگ‌ها و بادها و باران‌ها آواز می‌خواند
 به مردم بی‌حوصله
در روزهای سرد بی‌آفتاب 
به تنهایی اتاق
از هوای بخارگرفته 
در صبح سرد زمستان

من رهگذر شاعری  تنهایم
که با برف و باد  به‌ دیدار دریا آمده‌ام
و از درد خشکی دریا
 شعر غمم را در  آواز باد
بر بستر رود به اشک خوانده ام
اجازه بدهید بگذرم و بروم
اجازه بدهید حسرتم را تکه‌تکه
 با ابر و برف 
باد وباران  قسمت کنم
و از مرگ دریا بگویم

هوا  گرفته وسرد است
رهگذران می‌گذرند
می‌ایستم
باد سرد می‌وزد
رودخانه یخ‌زده است
 دریا برهوت خشکی‌ست
که ساحلش را گم کرده است.

اسماعیل یوردشاهیان اورمیا

تک نگاری

شعرها

خوابیده‌ای؟

خوابیده‌ای؟

شوکا حسینی

هرجا می‌روم 

هرجا می‌روم 

وجیهه نوزادی

گُرگاس

گُرگاس

شقایق شاهرودی‌زاده

حقیقت دارد

حقیقت دارد

حامد رحمتی