شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

ما گمشده‌­ایم

دروغی که از حقیقت تلخ‌­تر است
و رنجی که می‌­تواند زخم‌­های کهنه را باز کند

لب می­‌بندم و
می‌­نشینم پشت آهی که می­‌ماند و
                                                   برنمی‌­آید
رها‌شده‌­ام در تاریکی
و روزگار دیگر به رنگ گذشته نخواهد گذشت

گمشده‌­ام میان زخم‌­ها و خاطره­‌ها
می­‌خواهم پنهان شوم
پشت بوته‌­ای انبوه
زیر چمنی بلند 
درون سنگی که از تنهایی سخت­‌تر است
اما بیابان است
بیا!
پیدایم کن!

مه­‌آ محقق

شعرها

سیاهـْدار

سیاهـْدار

جمال‌الدین بزن

همین که این در وامانده باز باز شود،

همین که این در وامانده باز باز شود،

محمود صالحی‌فارسانی

تو بگو سینه دارچینِ دیوانه

تو بگو سینه دارچینِ دیوانه

فهیمه جهان آبادی

در برهنگی بلندترین شب سال

در برهنگی بلندترین شب سال

مهتاب موسوی