شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

شب را که ورق بزنی

شب را که ورق بزنی
آفتاب رگ‌هایش را 
می‌ریزد تا پشت چشم‌هایت
 رازهای منظومه‌ی شمسی را.
شریانش می‌پاشد،
تا سلول‌های خاکستری‌ات.
تا مغز استخوان‌ها
 زادوولد کردن ملکول‌هایت.
تو به خدای منظومه نگاه کن 
خوب به خاطر بسپار.
این لحظه‌های تولد را.
نیمه‌ی راه که برود
چشم‌هایت دیگر از توان نمایش بیرون می‌زند
این یک سکانس پلان است
 

علیرضا ملک زاده

شعرها

تاریکی اشاره می کند: «تو»

تاریکی اشاره می کند: «تو»

نادره جلادت

اگر  چاقو در پهلویم فرو کنند

اگر  چاقو در پهلویم فرو کنند

علی اکبر جعفرزاده

 خواب تمام نمی‌شود

خواب تمام نمی‌شود

مهدی اکبری فر

دو شعر از غلامرضا نصراللهی

دو شعر از غلامرضا نصراللهی

غلامرضا نصراللهی