به اندازهی عرض خیابان هم
دوستم نداشتی
در آنسوی پیادهرو
دستهایت را
تکان دادی/ باروت شدی
شعلهکشان در تمامی رگهایم
خیابان شدی
با من آمدی
چه کوتاه و چه بلند
سنتشکنی میکردی
اگر
بوسهای میدادی
در شلوغ ترین میدانی
که اسب سپید آب
شیهه میکشید
زیر دستوپای عابران
از کدام بیمارستان به خانه میرفتم.