کابوس
تو آغوش باز کن
و نفس بکش تَنَم را
ببین که زنده ام
زنده ام آیا؟
بر استخوان های من بِدَم
بر رگ و پوست که پوسیده
زیرا که در خواب های من
تردیدِ طنابِ دار
زخمیْ شده ناسورْ بر گردن
و تقلّای دو پای لمس
به روی چهارپایه ای
که انگار هست و نیست...
آبشار ماه در چشمهای من
هوای حبس و همهمه در سینه های تو
بوسه های مات در تاریکی...
تو فریاد کشیدی یا من؟
تو کیستی که در بُهتِ تو هرشب
بیدار میشوم ؟!