چه میتواند باشد «روز»؟
این کتابِ گشوده به رنج،
این شیپورِ دَمیده از دهانِ گور.
چه میتواند باشد
این «روز»؟
شاخی از شکوفه،
حلقی از فریاد،
آبستن است.
قطار رفته است
و انبوهِ باکرگان
خطوطِ ماتِ راهآهن را جویدهاند.
اَنار به «میلاس» وُ
ریواس به «آبغار»
ای خونِ بیتقاصِ تیغ!
ای خونِ بیتقاصِ تیغ!
چه میتواند باشد این «زن»؟
با وَرَمی به چهره وُ
حروفی هراسان
که عریانیِ عورت را
پنهان میکنند.
میغَلتَم
و مسافرانِ تازه را
با پوستی پُر تاوَل بهجا میآورم.
ای خونِ بیدریغِ تیغ!
چه میتواند باشد «زخم»؟
وقتی
جَنینِ جُنون
از خالیِ سرخِ ناخُنهایم
«سُرب» و «عربَده» مَکیده است.
میلاس و آبغار: دو قریه در شرق خوزستان و در حوزهی جغرافیایی ایذه و باغملک. انار و ریواس از پوشش روییدنیهای این خط.